محدثه بانو یکی یکدونه ی مامان و بابا،دختر دوست داشتنی مامحدثه بانو یکی یکدونه ی مامان و بابا،دختر دوست داشتنی ما، تا این لحظه: 10 سال و 2 ماه و 22 روز سن داره
عاشقانه های ناب ماعاشقانه های ناب ما، تا این لحظه: 13 سال و 9 ماه و 9 روز سن داره

خاطرات دختر کوچولوی مامان راضی وباباعلی

دختر داشتن یعنی...

دختر داشتن یعنی کمدی پر از دامن های رنگی چین چینی دختر داشتن یعنی اتاقی پر از عروسکای ریز و درشت که هروقت میری تو اتاق یه تیکه اش بره زیر پات و نفست ببره دختر داشتن یعنی یه ویترین صورتی پر از کش های رنگی رنگی دختر داشتن یعنی رنگ زندگیت صورتی و بنفش دختر داشتن یعنی پچ پچ های آخر شب مادر و دختری توی یه تخت کوچیک صورتی دختر داشتن یعنی لاک های رنگی دختر داشتن یعنی دستای کوچولو پر از النگو دختر داشتن یعنی رقص ، قر ، خنده های از ته دل ، موهای بلند ، دامن های زیبا ، کمد پر از لباس ، ناخن های لاک زده ، عروسکهای ریز و درشت ، ویترین پر از گل سر و گوشواره و ....    ...
14 دی 1392

بهترین کادوی دنیا روز تولد مامانی

سلام محدثه جونم . عشق من نفسی مامانی خوبی پاره ی تنم جات خوبه گلم   شرمنده مامانی باید تاخیر چند روزه ی منا ببخشی قربونت برم آخه اینترنت قطع بود و امشب مطالبا وارد وبت کردم در درجه ی اول خدا را به خاطر پایان هفت ماهگی شکر گزارم  آخه چهارشنبه من و دخملم وارد هشت ماهگی شدیم هوررررراااااااا  ماهگیمون مبارک امیدوارم این یک ماه ونیم باقیماندم با همه ی سختیاش به خوبی بگذره و جگر گوشه من و بابا علی سالم بیاد بغلمون الهی آمین   حالا بریم سراغ تبلد مامانی   امسال یه کم حال مامان رو به راه نبود راستش من چون دلم کیک نمیخواست به بابایی گفتم کیک بی کیک و بابایی مهلبونم به حرف من گوش کرد و سه نفری واس...
13 دی 1392

آخر ماه صفر شد....

         السلام علیکم یا اهل بیت النبوة و رحمة الله و برکاته اخر ماه صفر دل شد حرم ....                       یا حسن بنما بر این دلها کرم داغ دارد این دلم بهر نبی....                         در مدینه میرود یک امشبی ناله ها دارم از این دل وای من....                   شد مزار ان عزیزان جای من ای خدا شکر تو دارم بارها....                        داده ای من را به ان دلدارها نیست غیر ...
9 دی 1392

از طرف بابایی

راضیه بهتر از جانم    با وجود پرمهر و نگاه گرمت دنيايي از پاكي، صداقت و صميميت را برايم به ارمغان آوردي    براي توصيف مهرباني‌ات واژه‌ها ياري نمي‌دهند . تا ابد به تو وفادار خواهم ماند    سالروز شكفتن گل وجودت را عاشقانه تبريك مي‌گويم . . .      همسر عزيزم                 ...
8 دی 1392

بهترین لگد زدن دنیا

                              سلام هستی من ، عشقم ، نفسم ، آروم جونم . خوبی مامانم الهی قربون تکون خوردنات بشم میدونستی من عاشقتم و خیلی خیلی خیلی دوست دارم فندوقچی من راستش میخواستم یه چیزی بگم میدونی مامان همه تو دنیا از لگد زدن بقیه ناراحت میشن و عصبانی اما فقط فقط لگد زدن یه نی نی کوچولو تو دل مامانشه که شیرینه و ناراحتی نداره بلکه هزاران بار جای شکر و خوشحالی داره واقعا لحظه های شیرینیه که فقط یه مادر میتونه حسش کنه و من از ته دل آرزو دارم که همه ی دوستای مجازیم و اونایی که میشناسم منتظر نی نی هستن انشاله به لطف خدای مهربون و با دعای تو فرشته کوچولوی...
8 دی 1392

یه روز خوب خدا

                                  یه روز خوب خدا مامان همراه بابا     رفتند لباس خریدند چند تا لباس زیبا لباسای کوچولو اندازه ی عروسک چه ناز می شه بپوشه اون لباسارو کودک کلاه و چند تا شلوار چند جفت جوراب گلدار لباسای رنگارنگ رنگای شاد و قشنگ وای نگا کن کفشاشو پیراهن زیباشو چه خوشگله لباساش جورواجوره کلاهاش یکیش داره دوتا گوش شبیه گوش خرگوش اون یکیشو نگاه کن مثل چیه؟مثل موش باباو مامان با شادی به هر چی که رسیدند مامان می گفت قشنگه زود اونو می خریدند ...
7 دی 1392

برای همسر عزیزم

           به نام خدایی که تو را برای من آفرید، و مرا برای تو و هردوی ما را برای خودش.                 اونی که از شیرین ترین تا سخت ترین لحظات همراه منه، توی دلم حضور داره و قوت قلب منه ...  اونی که وقتی خوابم یا بیدار صورت زیباش رو می بینم و صدای مهربونش رو می شنوم ...       اونی که هر لحظه تکرار اسم قشنگش دلم رو می لرزونه ...  همه ی اینا کی می تونه باشه، غیر از تو، همسر  خوبم که زندگی با تو برام رنگ و بوی خوبی داره ...    دلم هر لحظه تو رو م...
4 دی 1392

برای دختر عزیزم

عاقبت در يك شب از شب هاي دور                     كودك من پا به دنيا مي نهد آن زمان بر من خداي مهربان                              نام شور انگيز مادر مي نهد بينمش روزي كه طفلم همچو گل                        در ميان بسترش خوابيده است بوي او چون عطر پيك ياس ها                            در مشام جان من پيچيده است پيكرش را مي فشارم در برم           &nb...
4 دی 1392

خـاطــــرات بـــــارداری

سلاااام،یه سلام گرم ودوست داشتنی به خدای مهربون خودم.ازامشب تصمیم گرفتم بانام ویادخدای بزرگم تواین وبلاگ خاطرات بارداریمابنویسم تابعدها محدثه خانومم بخونه وذوق کنه. خدایا تواین شب عزیز که عیدغدیره به خاطرعشق نازنینی که بهم دادی هزاران مرتبه شکرت میکنم وازهمینجا میگم که علی عزیزترازجانم تاعمردارم دوست دارم ومدیونتم ومیخوام که سایت همیشه بالای سر من ودخمل توراهیمون باشه قربونت برم من. دیجه نوبت ناناجی منه،نفس مامانی ودلیل زنده بودنم. یه روز از روزای خدا مثل همیشه ازخواب پا شدم اما اون روز واسه من وبابا یی با بقیه ی روزا فرق داشت ، آخه من باید تست میکردم تا ببینم تو دلم چه خبره؟ بعداز استفاده از بی بی چک نماز صبحما خوندم واومدم سراغش...
4 دی 1392