محدثه بانو یکی یکدونه ی مامان و بابا،دختر دوست داشتنی مامحدثه بانو یکی یکدونه ی مامان و بابا،دختر دوست داشتنی ما، تا این لحظه: 10 سال و 2 ماه و 21 روز سن داره
عاشقانه های ناب ماعاشقانه های ناب ما، تا این لحظه: 13 سال و 9 ماه و 8 روز سن داره

خاطرات دختر کوچولوی مامان راضی وباباعلی

خـتــــم مشــگــل گشا

سلام خانوم کوچیک من . اول از همه ممنونتم که حسابی مامانا لگد بارون میکنی عزیزم . عاشقتم وقتی تو دلم بالا و پایین میپری . بازم به شیطونیات ادامه بده وروجک من . چندوقته میخوام دعاهایی که به واسطه ی اونها حاجتروا شدما بنویسم.مثل 15روز،روزی 1000صلوات به نیت چهارده معصوم وحضرت ابولفضل،ختم سوره ی یس ومهمتر از همه دعایی که خودم به خوندنش علاقه ی زیادی دارم دعای گــنج الــــــعرش. واقعا دعای زیباییه وگنج بزرگیه ، چون با خوندنش هم به زبان عربی وهم به زبان فارسی باخدا حرف میزنی وحاجاتتا میخوای. توصیه میکنم از خوندنش غافل نشین چون واقعا آرامش میده وانشااله که همه مثل من با ختمش حاجتروا بشن.......انشاالــــــــــه. ...
4 دی 1392

دل نــوشـتـــــه

سلام فندقی مامان. ببخش چندروزه واست ننوشتم آخه حال مامان خیلی بدبود اما به لطف خدا وائمه وتو که بادستات واسه مامان دعا کردی بهترم واز خدا میخوام همیشه انرژیم زیاد باشه ودیگه روحیما ازدست ندم . انـــــــــــــــــــــشــــــــــــــــــــــــاالـــــــه نفس خانومی تا حالا بهت گفته بودم از اینکه خداداره به من یه دختر ناز وسالم میده چقدر خوشحالم البته واسه من وباباعلی جنسیتت مهم نبود فقط سلامتیتا ازخدامیخواستیم اما حالا ازاینکه پروردگار ما را لایق داشتن تو دونست خوشحالتر از همیشه هستیم. چیدمان اتاقت تموم شد ومن هرروز بادیدن سیسمونی قشنگت ذوق میکنم وآرزو دارم تاتو به موقع بیای وخودت از نزدیک وسایلتا ببینی الهی که من فدای محدثم بشم خیلی دوس...
4 دی 1392

سه روز تا پایان 27 هفتـــگی

سلام محدثه ی من خوبی عجیجم؟ دیشب با بابایی وبلاگتا درست کردیم تا من خاطرات بارداریما توی اون بنویسم . آخه من مطالبتا زود تر توی word مینویسم تا اگه خدایی نکرده وبلاگت حذف شد یه نسخه از تموم نوشته هات داشته باشم . خیلی خوشجل شد . کلی ذوق کردم هستی من . الهی من فدای تو بشم چرابعضی روزا کم تکون میخوری وبعضی روزا شیطون میشی عروسک قشنگم  الان که دارم مینویسم داری تو دل مامانی تکون میخوری . یه وقتایی هم یه لگد نثارم میکنی که دلم برات ضعف میره قربون لگد زدنات بشم . خدا جونی صد هزار مرتبه شکرت . به خاطر همه چیز . راستی قند عسلم فشار مامان بهتر شده فکر کنم هم دعاهای تو و لطف پروردگار شامل حالم شده و هم نمک دریایی روازاده که خریدم ا...
4 دی 1392

واقعـیــت هــای زنــــدگــی

سلام هلوچی من .چطوری نفسچی؟ ایشالا که سالم وسرحال باشی . قربون لگد زدنات بشم که چند شبیه مامانا از خواب بیدار میکنه . نازگل من مجه شما شبا خواب نداری خانومی ؟  چوخی کردم تو هروقت میلت کشید مامانا بیدار کن آخه تا نی نی کوکولوی من به دنیا بیاد باید به شب زنده داری عادت کنم ،شایدم میخوای به مامان آموزش بدی بگذریم جیگر طلا میخواستم راجع به سیسمونی محدثه خانوم حرف بزنم ، راستشا بخوای سیسمونی خوشگلک من خیلی جیاد نیست ، آخه همه کارای مامان وبابا یکدفعه افتاد توی همدیگه: خرید ماشین ، خرید چوبیای اتاقت ، سیسمونیت ، بیمه ماشین ، هزینه ی عمل ،ویزیتای دکتر و داروها که همه آزاد بودو مهمتراز همه خریدن ببعی واسه نفس من تا وقتی از بیمارستان میاری...
4 دی 1392

نامه ی باباعلی به دخـملش

سلام محدثه کوچولوی من دو ماه دیگه قراره گل همیشه بهار زندگی مشترک من و مامانی بشی عزیزم. قربونت برم الهی این هفت ماه که مثل باد گذشت ، با همه سختی ها و شیرینی هاش ... اما دیگه همه چیز آماده ورود شما به این دنیاست نفس بابایی .  عسلکم  همیشه تو دل مامانی تکون بخور تا من لمست کنم چون من عاشق لمس کردنتم ایشاالله که سالم بیای پیشمون دختر خوشکل بابایی. من تو ومامانی را خیلی خیلی دوست دارم وهمیشه سلامتیتونا از خدا میخوام .... راستش مامان راضی تو این مدت از دست من خیلی اذیت شد چون اونقدری که باید پیشش نموندم اما قول میدم هیچ وقت تنهاتون نزارم.   دوستون دااااااااااااااارم جیاااااااااااااددد    بوس ب...
4 دی 1392

مامان راضی شـــــــاعــــــــر شده

سلام دلبرم ،خانومم،عخش مامان، نفسم خوبی جیگر من؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ ایشالا که همیشه تنت سالم باشه خوکشل تو راهی من   امروز یه دفعه یاد دوران دانشگاه و دوستام و کلاسام افتادم  یادمه یه بار استاد ازمون خواست یه شعر سر کلاس بسراییم . آخه میدونی که من رشتم مربی کودک بود و عاشق سر و کله زدن با بچه ها بودم . امسالم اگه تو را توی دلم نداشتم مثل این 5 سال حتما به کارم ادامه میدادم . درسته حقوق خوبی نداشت اما من عاشق کارم بودم . مدیر مهد مون بهم میگفت زوده نی نی دار نشو تا بتونی بیای سر کار ، اما چه کنم که من بد جوری هوس نی نی خودما کرده بودم الهی که فدای تو دخمل خوشگلم بشم   بگذریم میخوام شعری که توی سال 86 سرودم را برات بزارم توی...
4 دی 1392

بـــعــد از ده روز دوری........

سلام به خدای مهربون خودم . سلام به دخمل نازم بعد ده روز دیشب روضه های عمه تموم شد و من راهی خونه ی خودمون شدم دیروز مادر بهم گفت از فردا که نیستی انگار یه چیزی گم کردم ولی نمیشه که همیشه اونجا بمونم راستش خودمم دلم واسه مامانجون تنگ شده نفسی من  ولی خیلیم دوست داشتم جود بیام خونه خدا را شکر که این 10 روز هم به خوبی و خوشی تموم شد و تو  و بابایی تهنام نزاشتین   یه هفته دیگه وارد هشت ماهگی میشیم نازدونه من دلم واسه نوشتن برات تنج شده بود از دوستای خوبم هم خیلی ممنونم که تو این مدت به وبلاگ نی نی کو کو لوی من سر زده بودن و نظر داده بودن  دوستای مهربونم خیلی خیلی ممنون که تنهام نگذاشتین . دوستون دارم جیــــــــ...
3 دی 1392

خدایا خودت کمکم کن

سلام نفسم سلام عشقم ، جون دلم ، عمرم ، هلوی من چهارشنبه با بابایی رفتیم دکتر . خدا را شکر همه چیز خوب بود . مامانی دیگه عفونت ادراری هم نداشت . از مطب که اومدیم بیرون آقای پلیس بابایی را به خاطر نبستن کمربند جریمه کرد تازه میخواست به دلیل زوج و فرد بودن هم قبض بده اما تا فهمید شما تو دل منی و جایی واسه پارک ماشین نبوده تخفیف داد و جریمه ننوشت                            خلاصه دلبر من تا 8 هم منتظر شدیم تا نوبت سونوی من شد همه چیز خوب بود اما من خیلی نتونستم ببینمت  پیش خودم گفتم چه خوب شد که فیلم سونوگرافیتا توی 5 ماهگی گرفتیم . آخه توی 5 ماهگی همه ا...
3 دی 1392