دختر خرسی
یکی بود یکی نبود زیر گنبد کبود غیر از خدا ... هیچ کس نبود.. یه خانم خرسی بود و یه آقا خرسی آقا خرسی یک دل نه صد دل عاشق خانم خرسی بود و دلش میخواست با اون ازدواج کنه برای همین از خانم خرسی پرسید: خانم خرسی؟ زنم میشی؟ وصله این تنم میشی؟ چراغ خونم میشی؟ مونس و همدمم میشی؟ خانم خرسی هم که آقا خرسی رو دوست داشت جواب داد: چرا نمیشم؟خوبم میشم مونس و همدمت میشم همسرت میشم خلاصه خانم خرسی و آقا خرسی به خوبی و خوشی با هم ازدواج کردن و رفتن خونه خودشون. اونا عاااااااااااااشق همدیگه بودن اونقدر همدیگه رو دوست داشتن اونقدر به همدیگه احترام می...
نویسنده :
مامان راضی
12:07