اولین شب بی خوابی مامانی
سلام محدثه جونم خانومچی من نفسم دلم واسه دیدنت لک زده کاش جود جود بقیه ی راهم تموم میشد و من میتونستم ببینمت الان که دارم مینویسم داری تو دلم بالا و پایین میپری قربون تکون خوردنات بشم که اینقدر محکم شده بعضی وقتا احساس میکنم میخوای بپری بیرون گلکم . دوست دارم عخش من . راستش مامانی بی خوابی زده به سرم و حالا نزدیک 2 نصفه شبه که دارم واست مینویسم . فدات بشم که توام بیداری و ابراز وجود میکنی .
حالا که داریم به آخر راه میرسیم استرس دارم که میتونم مادر خوبی واست بشم ؟؟ بچه داری سخته ؟؟ نکنه نتونم ازتو به خوبی نگهداری کنم ؟؟ فقط توکل کردم به خدای مهلبون فداتشم . تو که خدا را میبینی بهش بگو مامانم عاشقته خیلی دوست داره و همیشه شکر گزارته .
راستی مامانی بعد چند سال دو روز پیش تو شهر ما برف اومد خیلی دوست داشتم بریم برف بازی اما بابایی رفته بود گلپایگان و شب اومد نشد بریم . انشاله که بازم بیاد و من وتو وبابایی سه تایی بریم بازی . الهی آمین
مامانی یه کم دلم گرفته هوای گریه داره . اما همین که تو و بابایی را در کنارم حس میکنم هیچی کم ندارم . شاید به خاطر یارداریمه واینکه مجبورم سر تا سر هفته را تو خونه باشم و فقط آخر هفته برم بیرون . اما دیگه داره تموم میشه و وقتی تو بیای به تلافی این چند ماه همش میریم بیرون میگردیم . انشاله. از خدا میخوام که همیشه دو تا عشق زندگیما در کنارم داشته باشم.
فردا میخوام با بابا علی برم واسه خرید ما بقی وسایلت نازدونه من . همه چیز تا آخر این ماه واسه ورود شما آماده میشه هلوی قشنگ من . فقط تو به خاطر مشکلات من خودتا ناناحت نکن و مواجب خودت باچ و سالم و تپلی بیا تو بغل من و بابایی .
آروم جونم خیلی دوست دارم و از اینکه حاصل عشق من و علی جونم تا یکماه دیگه وارد زندگیمون میشه بی نهایت خوشحالم و خدا را شکر گزارم .
بـــــــــــــــارالـــــــــــــــــهــــــــــــــــــــــــا شــــــــــــــکــــــــــــــــــــرت شــــــــــــــــــکــــــــــــــــــرت