محدثه بانو یکی یکدونه ی مامان و بابا،دختر دوست داشتنی مامحدثه بانو یکی یکدونه ی مامان و بابا،دختر دوست داشتنی ما، تا این لحظه: 10 سال و 3 ماه و 4 روز سن داره
عاشقانه های ناب ماعاشقانه های ناب ما، تا این لحظه: 13 سال و 9 ماه و 22 روز سن داره

خاطرات دختر کوچولوی مامان راضی وباباعلی

حالم خرابه محدثه جونمممممم

1392/11/4 22:57
نویسنده : مامان راضی
207 بازدید
اشتراک گذاری

سلام محدثه ی  گلم خوبی مامانم ؟؟؟ کی میشه بیای و از نزدیک ببینمت خانوم طلا . ببخش که مامان روحیش داغونه و خیلی گریه میکنهگریه دست خودم نیست با اینکه سعی میکنم آروم باشم اما بازم دلم زودی میگیره و تحمل هیچی و هیچ کسا ندارم جز توی خونه بودن و پیش بابایی یا تهنا بودن ناراحت.

نگران اینم که نکنه همیشه اینطور بمونم و حتی وقتی تو به دنیا میای حوصله ی تو را هم نداشته باشم ویا نخوام دیگه هیچ جایی هم برم . حتی از رفتن به سفر هم متنفر شدم از همه جا افسوس. خیلی حالم خرابه دعا میکنم از بارداری باشه با اینکه قبل از بارداریمم این مشکل واسم پیش اومده بود اما حالا بیشتر داره زور میگه و دلم میخواد چشماما ببندم و وقتی باز میکنم روحیما به دست آورده باشم ناراحتتا توام اذیت نشی دخمل ناز من . نفسی مامان از خدا شفای همه ی مریضا را بخواه  بعدم واسه مامان راضیت دعا کن ناراحت. شرمنده ناز گلم که بازم با نوشتن ناراحتت کردم . از همه ی دوستامم میخوام که واسه من حقیر دعا کنند ممنون فداتون بشم که مایه ی دلگرمی من هستین بوس واسه همتونماچ.

برم سراغ دیشب که دخملم تو شکم مامانش کولاک کرده بود مرتب تکون میخورد و من متعجب شده بودمتعجب که چی شده  البته فکر کنم کبابایی که آقاجون واسمون پخته بودا خیلی دوست داشتی . خداییش هم خوشمزه شده بود و خیلی چسبیدلبخند .دست آقاجون مهلبونت  درد نکنه. بمیرم الهی که تو فقط یه آقاجون داری آخه محدثه کوچولوی من مامانت 6 سال پیش تو دوران دانشگاه و تو امتحانا  بدترین ضربه ی زندگیشا خورد و بابای مهلبونشا بعد از شش ماه درد کشیدن از دست داد ناراحت. هنوز هم یادآوریش عذابم میده و دلم بی نهایت واسش تنگ میشهگریه .  یادمه تا چند ماه از روزای چهار شنبه بدم میومد . من اونروز هیچ کسا واسه درد و دل داشتن نداشتم و خیلییییییی تنها بودمافسوس  وباید تازه به مامانجونتم دلداری میدادم ......چه روزای سختی . خدا واسه هیچ کس نخواد اما خداییش الان بابای بابایی خیلی در حقم خوبی کرده و من ممنون دارش هستم و دوستش دارم . همه جوره هوامونا دارهقلب .

راستی امشب بعد از چند ماه یه کیک خوشمزه درست کردمهورا و با تو و بابایی خوردیم  آقاجونم دوست داشت . منم یه بشقابشا دادم ببرن پایین با مامانجون بخورن . نوش جونشون .یه جورایی میشه گفت کیک ورود به ماه 36 بارداری هم بودلبخند . امیدوارم فقط واسم بد نبوده باشه آخه بد جور هوس کرده بودمخوشمزهنوش جون توام شده باشه خوشجل من.

دوست دارم  ماه من میخوامت و منتظرم تا تو را در آغوش گرمم حس کنم بغل. بوسماچ به امید دیداررررررررررررررررررررررررررربای بای

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (7)

بیتا
5 بهمن 92 9:05
سلام. مرسی از نظراتت. منم لینکت می کنم. امیدوارم نی نیت سالم به دنیا بیاد. زیاد نگران نباش فکر کنم ماله بارداری باشه اما باید مواظب باشی چون این حالت بعد از بارداری شدید تر میشه و آدم افسرده تر
مامان راضی
پاسخ
ممنون بیتا جونمممممم انشاله که بعد بارداری دیگه خوب بشممممممممممممم
بیتا
5 بهمن 92 9:07
راستی از قبل لینک بودی حواس ندارم
mahboob
5 بهمن 92 12:26
aji joinam negaran nabash nanahatam nabash akhe yani divoneeeeeeeee modese jodi bia k maman deltangete hesabiiiii hame chi khob pish bere ishala ajiajmmiiiii
مامان راضی
پاسخ
آجی جونی سخت محتاج دعاممممممممممممممممماگه دکتر استراحت نداده بود که منم میومدم بیرون اما متاسفانه نشد
آرزو
6 بهمن 92 20:15
این حسا به نظرمن سراغ همه میره منم همین طور میشم ولی تلاش میکنم سرمو گرم کنم یا به دوستام میگم بیان یا من میرم پیششون که زیاد غصه تنهاییم رو نخورم. راستی منو تو باهم همدردیم منم دقیقا بابامو6سال پیش از دست دادم .اونم بعد از6ماه مریضی.خیلی سخت بود. یه سوال از کی تکونای نی نی تو حس کردی من هنوز متوجه نشدم دارم دق میکنم؟
مامان راضی
پاسخ
منم سعی میکنم اما به خاطر استراحت نمیشد برم بیرون شاید به همین دلیل وابسته ی خونه شدمانشاله جاشون خوب باشه و برامون دعا کنندعزیزم دیر نشده من توی 24 هفتگی اولین لگد زدنشا حس کردم البته قبلش تکونایی مثل پر زدن پروانه را متوجه میشدم. نگران نباش خانومی
زهرا
7 بهمن 92 9:53
سلام راضی جونم خوبی عزیزم دخملت چطوره؟ اول برات بگم از حال خرابت عزیزم من رشته م تجربی بود تا حدودی خوندم و از اونجاییکه خیلی به سیستم بدن انسان علاقه دارم هر مطلبی مربوط به انسان باشه میخونم. این حالتها یه مدل ویاره و حالت افسردگی که بعضی ها ناخواسته به دلیل تغییر شکل بدن و حالتهای غیر عادی دوران بارداری بهشون دست میده. بعضی ها بعد زایمان به دلیل اینکه 9 ماه عادت کردن یه فندق تو دلشون باشه بعد زایمان احساس خلا و پوچی میکنن که اونم طبیعیه. سعی کن ذهنتو با چیزایی که خیلی دوسشون داری منحرف کنی خدا بابا جونتو بیامرزه یادکردن از خدابیامرزها خیلی خوبه اما نذار باعث ناراحتیت بشه چون رو محدثه تاثیر بد میذاره. خوشگلم اصلا خودتو اذیت نکن و از دوران بارداریت لذت ببر فدای مامان کوشولو بشم من
مامان راضی
پاسخ
سلام خانومی دست بوس شماست ملسیممنون انشاله همینطور باشه و نیازی به دکتر رفتن نداشته باشم عزیزممممممبازم تشکر که اطلاعات خوبتا در اختیارم گذاشتی فداتشمممممممممممممم
مامان نی نی
8 بهمن 92 16:37
عزیزم نوش جونت.محدثه جون هم خوشش اومده که کولاک میکرده.ورود به 36 ماهگیت هم مبارکه
مامان راضی
پاسخ
ممنون تشکر از لطفت گلممممممممممم
مامانی ساره
10 بهمن 92 20:29
نگران نباش عزیزم همه اش عادیه انشاءالله که نی نی خوشگلت به سلامتی به دنیا بیاد به وقتش خیلی مواظب خودت باش
مامان راضی
پاسخ
شمام این مشکلا داشتی میخوام برم پیش یه روانپزشک خیلی ناراحتم. انشاله همه چی خوب پیش بره .ممنون که بهم سر زدی گلم.