سه روز تا پایان 27 هفتـــگی
سلام محدثه ی من خوبی عجیجم؟ دیشب با بابایی وبلاگتا درست کردیم تا من خاطرات بارداریما توی اون بنویسم . آخه من مطالبتا زود تر توی word مینویسم تا اگه خدایی نکرده وبلاگت حذف شد یه نسخه از تموم نوشته هات داشته باشم . خیلی خوشجل شد . کلی ذوق کردم هستی من . الهی من فدای تو بشم چرابعضی روزا کم تکون میخوری وبعضی روزا شیطون میشی عروسک قشنگم الان که دارم مینویسم داری تو دل مامانی تکون میخوری . یه وقتایی هم یه لگد نثارم میکنی که دلم برات ضعف میره قربون لگد زدنات بشم . خدا جونی صد هزار مرتبه شکرت . به خاطر همه چیز .
راستی قند عسلم فشار مامان بهتر شده فکر کنم هم دعاهای تو و لطف پروردگار شامل حالم شده و هم نمک دریایی روازاده که خریدم اثر خوبی داشته . دلم یرای دیدنت لک زده نفسم. دوست دارم این دو ماه ونیم دیگه جود جود تموم میشد تا از نزدیک بغلت کنم و روی ماه وقشنگتا می دیدم . خیلی میخوامت خانوم کوچیک من . هنوج باورم نشده که دارم مامان میشم نازگل من . امیدوارم وقتی میای بتونم واست مادری کنم و یه دختر ناز وخواستنی بار بیارم .
به امید روزای خوش با تو بودن جوجه تو راهی من . بـــــــــــــــــــــای بــــــــــــــــــــــای نی نی کوکولو