محدثه بانو یکی یکدونه ی مامان و بابا،دختر دوست داشتنی مامحدثه بانو یکی یکدونه ی مامان و بابا،دختر دوست داشتنی ما، تا این لحظه: 10 سال و 3 ماه و 14 روز سن داره
عاشقانه های ناب ماعاشقانه های ناب ما، تا این لحظه: 13 سال و 10 ماه و 1 روز سن داره

خاطرات دختر کوچولوی مامان راضی وباباعلی

بیست و سه هفتگی

سلام صب بخیردخملی نازمامانی.  بعد دوروزکه ازخونه مامانجون اومدم خونه خودمون میخوام واست ازتکون خوردنات بگم نفسی.هنوزلگدنمیزنی اماحرکاتی مثل پرزدن پروانه راخوب حس میکنم.دیشب رفتیم سرخاک اقاجون اما مامانی ازدلدرد وکمردردنتونست سرخاک بشینه تاخونه ناله میکرد.یه کم بغل بخاری درازکشیدم تابهترشدم.محدثه جونم میدونی که مامان ازچه مشکلاتی داره رنج میبره.فقط سرتو عروسکم میترسم نازگل من دستای کوچولوتاتودل مامانی بالاببروواسه جفتمون دعاکن  سالم باشیم.برابابایی هم دعاکن همیشه سایش بالای سرمون باشه.  عاشق تووباباعلیتم.  مامنتظریم سالم بیای پیشمون. خیلی دوست داریم شیرینی زندگی ما.الهی که من فدااااااااااات بشم. مواااااااااااااااااا...
16 آذر 1392

خورشید گرفتگی

سلام شیرینم خوبی مامانی؟؟؟؟ امروزبعدازظهرعمه زینب زنگ زد وگفت خورشید گرفتگی میشه ومن نباید به بدنم دست بزنم . واقعا عجیبه اماجالبه که اگه من دست میزدم روی بدن نازتو لکه های قهوه ای ایجاد میشد.البته شاید خرافات باشه ولی بعضیها این اتفاق واسشون افتاده. بگذریم جیجرمامان. صب تا حالا توخونه حوصلم سررفت آخه بابایی رفته کاشان وقم ماموریت وتاآخرشبم نمیاد .راستشا بخوای بدجوری بهش وابسته شدم عسلم ودعام اینه که تو و اون همیشه سالم باشین وسرحال . الهی که مامان قربون دوتاییتون بره مواجب خودتون باشین تامنم خیالم راحت باشه. دوسدون دارم زیااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااد. ...
16 آذر 1392

درد ودل های مادرانه

سلام عسلم دارم از دلشوره میمیرم  محدثه جونم .امروز اول محرمه ومن تورا به امام حسین وعلی اصغرشش ماهش و حضرت رقیه سپردم.ازامروز تا سوم محرم خونه مادر روضست اما من نرفتم تحمل4روز بودن بدون بابایی را نداشتم دخملکم فردامیریم.نمیدونم چیکارکنم فقط توکل کردم به خدای مهربون که تو سالم وبه موقع به دنیا بیای .فشارمامان بالاست ومن نگران توام عمر من . خودت واسه جفتمون دعا کن تا این دوسه ماهم به سلامتی بگذره .اگه خدارانداشتم ووجود توراتوی خودم احساس نمیکردم حتما تا حالا مرده بودم. به بابایی گفتم فشار سنج مادرا بگیره وبیاد تا فشارما کنترل کنم میترسم مشکلی واسه تو پیش بیاد. محدثه ی من با تکون خوردنات دل مامانا آروم کن تادیگه گریه نکنه اگه کم تکون بخو...
16 آذر 1392

آآآآآآآآآخخخخخخخخخججججججووووووووون

الهی قربونت برم مامانی خیلی خوشحالم باوجود تموم غصه هام امروز انرژی زیادی بهم دادی نفسم. برای اولین بار لگدزدنتا در24هفته و6روزگیت حس کردم وبا چشمای خودم از روی شکمم دیدم واقعا لحظه ی زیبایی بود همون موقع گریم افتاد وخدارا صدهزاربار شکر کردم واز خداخواستم همه خانوما مادر شدنا تجربه واین لحظه رادرک کنند. خداجونم شکــــــــــــــــــــــــــــــــــرت. البته دیشبم یه تکونی خوردی من ندیدم اما بابایی بادستش لمست کرد وکلی ذوق کرد. محدثه ی مامان من بارداری سختی راگذروندم اما خودت میدونی که فقط نگران توام البته فسقلی من نصف مشکلات مامان به خاطر وجودتوئه مثل بالاترشدن فشارم. دلبرک من خودت بادستای کوچولوت دعاکن سالم بیای بغلمون .از فشار بالای با...
16 آذر 1392

یه خبر خوب

ماهگیمون مبارک باشه محدثه  ی مامانی سلام شیرینی زندگی ما . خدایا شکرت خیلی دوسد دارم خداجونی . امروز 11/9/1392 من ودخمل ماهم وارد هفت ماهگی شدیم چیزی تا پایان راه نمونده نور چشم من . قربون جیجرم بشم ،دخمل من با تکوناش دلبریهایی میکنه که نگو . صب موقع خدافظی با با ییش واسش تو دل من دست تکون میداد تا ازروی شکم مامانی ببینه . بابایی کلی قربون صدقت رفت ناناجی من . الهی فدای یکی یکدونم بشم که الانم داره تو دل مامانش تکون میخوره  خیلی دوچد دارم همدم من دلم میخواد جود بقیه ی راهم تموم بشه ومن تورا از نزدیک بغل کنم یه وقتایی دلم میسوزه که چرا من نمیتونم بوست کنم  آخه لبام به شکمم نمیرسه خانومی...
16 آذر 1392

عزیز دلم مامانا ببخش

محدثم ، عشق من ، نفسم ، عمرم ، آروم جونم ببخش اگه مامان امروز اذیتت کرد  دست خودم نبود ، خودت میدونی که چرا گریه کردم دوسد دارم و نگران توام ، میدونی چی میگم مامانی، چون تو دل آشوب منی و از ناراحتیام خبر داری . به هر حال دلم خیلی گرفته و فقط فقط دلواپس توام  امیدوارم  سالم به دنیا بیای و منا به آرزوهام برسونی خانوم کوچیک من . خوشگل من بازم واسم دعا کن چون بعد خدا و ائمه  فقط به تو دل بستم که با دستای کوچولوت برا مامانی دعا کنی تا بقیه ی راهم دوام بیاره وزود بگذره. خـــــــیـــــــــــــلــــــــــی خـــــــــا طـــــــرتـــــــــا مـــــــــیــــــــخــــــــــوا م دلیل زنده بودن من .  شت به خیر فر...
16 آذر 1392

بقیه سیسمونی محدثم

  پشتی و زیر اندازایی که واسه دخمل ماهم دوختم . الهی که مامان فدای تن کوچولوت بشه که بعدا رو اینا میخوابی       رو فرشی عسل خانوم   سرویس خواب و قنداق فرنگی جیجر من   عروسک خوشجل محدثه جووونم : به در آویزون شده تا اتاق دخملمونا نشون بده و خوش آمد بگه  قاب سه تیکه هم بالای درش وصل شده    سرویس حوله ی ملوسک من که به چوب لباسی آویزون شده . قربونت بشم کی میای تا ببرمت حموم و با این حوله ، تن نازتا خشک کنم    اینم از سرویس پلاسکوی خوشجل نفس من . بدو بریم آب بازی مامانی جونم ...
12 آذر 1392

لباسای یکی یکدونه من

الهی مامان فدات بشه اینقدر ذوق دارم بیای و این لباسای نازا بپوشی  نمیدونی با چه عشقی تک تک اینا را واسه نازنین تو راهیم خلیدم  یه وقتایی که تو را تو این لباسا تصور میکنم دلم واست ضعف میره که با پوشیدنشون چقدر ناز تر و ماهتر میشی عمر من                                    اینم از جورابای قشنگ و ساپورتای ناز نازیت . هنوز یه جفت کفش بیشتر برات نخلیدیم انشالله دکتر به مامان بگه دیجه استراحت نیازی نیست میریم با بابایی خرید . آخه بیشر لباساتا اوایل بارداریم واست خلیدم خانوم خانوما  ...
12 آذر 1392

سیسمونی دخمل نازم

سلام مامانی . خوبی عخشم؟ بالاخره کار عکسای سیسمونیت تموم شد. هووووووررررراااااا خیلی طول کشید تا سایزاشا کوچیک و ذخیره کنم  اما از الان دیگه وارد وبلاگ نفس من میشه . آآخخججوون اول عکسای کمد وداخل اون ، ویترین وتختتا میزارم نور چشمم                            اینم تصویر چیدمان طبقات ویترینته ماه من   قربونت بشم کاش جود بقیه ی راهم تموم بشه تا بیای با اسباب بازیات بازی کنی جیجری مامان .                   آویز بالای تخت محدثه کوچولوی من     من عاشق خرسای خوشجلتم آخ...
12 آذر 1392

عاشقتم عشق من

سلام نازگل خانوم، خوبی عجیجم؟ ایشالا که همیشه سرحال باشی ودر حال تکون خوردن   دلم خیلی واست تنج شده کوچولو ی من. یه وقتایی پیش خودم میگم یعنی من تورا از نزدیک می بینم دلم واسه دیدن ودر آغوش گرفتنت لک زده . دو روزی که خونه مادر بودیم کمتر تکون خوردی ومنا خیلی نگران خودت کردی . الهی دردت به جونم بخوره این دو ماه ونیم باقی مونده را هم با مامان کنار بیا تا ایشالا سالم پا به دنیای ما بگذاری . باباعلی هم حالش خوب نیست ، حسابی سرما خورده . رفته دکتر دعا کن جود جود رو پا بشه آخه مامان تحمل مریضی اونا نداره  . جفتتون واسم خیلی عزیزین . دوستون دارم ، عاشقتونم ، میمیرم براتون . بـــــــــــــــــــــــــــوس ...
11 آذر 1392