یه خبر خوب
ماهگیمون مبارک باشه محدثه ی مامانی
سلام شیرینی زندگی ما .
خدایا شکرت خیلی دوسد دارم خداجونی .
امروز 11/9/1392 من ودخمل ماهم وارد هفت ماهگی شدیم
چیزی تا پایان راه نمونده نور چشم من . قربون جیجرم بشم ،دخمل من با تکوناش دلبریهایی میکنه که نگو . صب موقع خدافظی با با ییش واسش تو دل من دست تکون میداد تا ازروی شکم مامانی ببینه . بابایی کلی قربون صدقت رفت ناناجی من . الهی فدای یکی یکدونم بشم که الانم داره تو دل مامانش تکون میخوره خیلی دوچد دارم همدم من دلم میخواد جود بقیه ی راهم تموم بشه ومن تورا از نزدیک بغل کنم
یه وقتایی دلم میسوزه که چرا من نمیتونم بوست کنم آخه لبام به شکمم نمیرسه خانومی در عوض همش بابایی تورا بوچ میکنه ناز میکنه البته توام یه وقتایی واسش ناز میکنیا لگد نمیزنی .الهی دردت به جونم حتما میدونی ناز کردنت خیلی خریدار داره
من وبابا علی منتظرتیم خانوم کوچیک پس حسابی مواجب خودت باش تا بزرگ بشی و سالم بیای بغلمون عخخخخش من بوچ بوچ بوچ