خیلی خوشحالم جگرگوشه ی مامانی
سلام نفسم سلام عمرم خانوم خانوما خوفی عجیجم ؟ دلم واسه حرف زدن باهات یه ذره شده بود گلکم . آخه بعد دو روز از خونه مادر که اومدیم تازه وقت کردم بیام سراغ وبلاگت .
میدونی چرا مامان خوشحاله ؟؟؟؟؟ آخه قراره بعد دو ماه دوباره دخمل ماهشا از نزدیک ببینه . الهی قربون قد و بالات بشم وروجک من . چهارشنبه نوبت سونو دارم محدثه ی من .
آآآآآآآخخخخجججججوووون دوباره با بابا علی میایم واز نزدیک تورا می بینیم هلوی من امیدوارم که همه چیز خوب پیش رفته باشه و تو خوب خوب وزن گرفته باشی وهمه چیز رو به راه باشه و حسابی شیطونی کنی
انشاالله که مشکلی نباشه و دکتر اجازه ی راه رفتن و رسیدگی به کارهای خونه را به مامان بده دوست ندارم به مدت 10 روز برم خونه مادر آخه اونجا بدون بابایی دق میکنم. اگه دکتر اجازه صادر نکنه مجبورم به خاطر روضه ی عمه مریم که دهه ی دوم ماه صفره برم خونه مادر تا هر شب نخوام از پله ها پایین بیام .
اما بازم توکل میکنم به خدا تا ایشالا مشکلی نباشه و مامانی بتونه این دو ماه آخرا همه جا بره توام قول بده که مواجب خودت یاشی
دلم واسه عخشم تنج شده راستش بابایی صب تا حالا رفته کاشان و هنوج نیومده دلم داره دق میکنه از دوریش آخه مامانی من باباعلی جونا خیلی میخوامش اون بهترین همسر دنیاست مطمئنم که بهترین بابای دنیا هم هست
خدایا نفسما به خودت میسپرم و همیشه سلامتیشا از خودت میخوام الهی آمین .
دوست دارم نفس من بوس بوس بوس