سفر به چادگان
سلام گل همیشه بهارم
سلام دوست جونیا
شرمنده این چند وقت درگیر بودم و نشد بیام سراغ وب محدثه جونی .
اول از همه از عروسی دختر عموی بابایی بگم که جاتون خالی خوب بود البته دیدن دوستای گلم خیلی حال داد . خاله محبوب و اهلام و هاجر وزهرا را با لباسای خوشجل موشجل دیدیم . خخخخخخخخخ
توی عروسی با اینکه صدا به صدا نمیرسید تو همش تو کالسکه خواب بودی واین واسه همه تعجب بر انگیز بود . تا میخواستیم از تالار بیایم بیرون چشمای نازتا باز کردی و توی خونه هم ما را خوابوندی و خودت نخوابیدی . خخخخخخ
این دو سه روز هم که رفته بودیم جای همه ی دوستان خالی چادگان و خیلی خیلی خوش گذشت . دخملی من آروم بود و بی سر و صدا . همه با وروجک من بازی میکردند و یه جورایی سرش دعوا بود . با تو به من وبابا علی بیشتر از همیشه خوش گذشت . صبحا زود بیدار میشدی و مثل همیشه لبخند نازت را از من دریغ نمیکردی و منم بیدار میشدم و صبحونتا میدادم و دیگه نمی دیدمت چون بغل به بغل میشدی . خخخخخخخخخ ...
توی چادگن رفتیم لب آب و سوار قایق شدیم . خیلی حال داد . تا حالا سوار نشده بودم . راستش من یه کم ترسیده بودم نه واسه خودم واسه خوشجلم که بغل بابایی بود .آخه قایقرونه گاهی مانور میداد و یه طرفی میشد و من احساس میکردم الانه که بیفتیم توی آب . چند دقیقه بیشتر طول نکشید اما هم حال داد و هم حسابی ترسیدم . خدا را شکر به خیر گذشت و توی آب نیفتادیم و غرق نشدیم .خخخخخخخخخخخ
روز بعد از سفر که به خونه رسیدیم چشمتون روز بد نبینه حالم خراب شد دیگه جونی تو بدنم نمونده . امروز هم یه کم بهترم و دارم مینویسم و وب دخملی نازم را آپ میکنم .
دل درد شدید گرفته بودم تا جاییکه مینشستم و جیغ میزدم . تا درد نداشتم به کارام میرسیدم اما وقتی درد لعنتی به سراغم میومد فریاد میزدم . اسهال شدید هم داشتم با حالت تهوع . هنوز هم حالم بده و بی اشتها شدم اما نسبت به دو روز گذشته بهترم .
دفترچه بیمه ی سه تاییمون امروز بالاخره درست شد و اگه تا عصر بهتر نشدم میرم دکتر .
نصیب هیچ کس نشه این دل درد و اسهال . دیگه از بس گریه کردم چشمام کوچیک شده . خدایا بازم شکر که بهتر شدم .
حالا دیگه از تو می نویسم که منا کشته مرده ی خودت کردی .جدیدا جیغ میزنی در حد تیم ملی . خخخخخ
تا از کنارت میرم شروع میکنی به جیغ زدن تا دیگه کم بیاری و صدات در نیاد . وقتی میرسم پیشت یه لبخند تحویلم میدی و دل منا میبری وروجک من .
دوست داری یکی باهات حرف بزنه و واسش ذوق کنی . منم که گاهی اوقات بی حوصله میشم . شرمندم مامانی . نمونش امروز صبح بیدار شدی و اینقدر جیغ زدی تا منم بیدار شدم و یه کم باهات بازی کردم و صبحونتا دادم و قاشقای آخری که میخوردی با چشمای بسته بود. خوابت برد و من موندم و بی خوابی و تنهایی . دیگه خواب از چشمام پریده بود و اومدم سراغ وبت .
قربون دخمل جیغ جیغوی خودم بشم که دلبری میکنه .
دوسد دارم خیلی زیاد
راستی امروز که این مطالبا نوشتم دومین روز از ماه مبارک رمضانه ماه مهمانی خدا .
حیف که من نمیتونم بنا بر مشکلاتی روزه بگیرم
از همه ی دوستای گلم التماس دعا دارم . منا فراموش نکنین خانومای گل .
میبوسمتون .
به خاطر کار زیاد الان دارم مطالب صبح را با دخملی که داره بغل من تکون میخوره وارد وبت میکنم .
الهی من فدات بشم که کمکم میکنی و دکمه های کیبوردا میزنی شیطون بلای من .
بزارمت روی زمین تا جون داری جیغ میزنی . منم مجبورم با خودت بشینم پای سیستم .
اگه دوست دارین برین ادامه مطلب یه عالمه عکس از قشنگترین فرشته ی روی زمین گذاشتم .
خوش اومدین . من محدثه کوکولوی مامان بابام هستم که دارم عکساما واسه نمایش اینجا میزارم اما مامانم گاهی دستاما میگیره تا خودش این کارا بکنه و منا عصبانی میکنه ......
اول عکس کیک تبلد باباییما میزارم تا یادگاری بمونه
اینم عکسای سفز به چادگان
اینجا توی اتاق دارم شصتما میخورم . آخه خیلی خوشمزست ......
امان از دست پسر خالم مجید ببین چه کارا با من میکنه ...... آخه مگه من هم قد توام؟؟؟؟؟؟
قربونت برم با این کلاه خرگوشیت...
اینجا توی کالسکه داری مامان را نگاه میکنی فدای چشات بشم .
قربون پاهای لاک زدت بشم نفسی من .
امان از دست خاله فاطی . آخه دخمل من خودش گوشواره داره ....
فدای این خندیدنت بشم که چال روی گونه ی نازت میندازه ....
اینم عکس هنرمندانه ی عمو امیر
عاشقتم محدثه بانوی من .