شیرین کاریهای محدثه جونم
خدای مهربون به حق امشب که شب نیمه شعبانه و فردا روز عید که مصادف میشه با جمعه ظهور آقا امام زمان را برسون .
آهو خانومم سلااااااااااااااام
فدای شکل ماهت بشم ، عزیز دلم میخوام از کارای جدیدت بگم که باهاش دل میبری :
چند روزه باهات که حرف میزنم قهقهه میزنی و بلند بلند میخندی . وقی تو میخندی تموم غمهاما فراموش میکنم . پس همیشه بخند عشقم .
تازگیها اونایی را که بیشتر میبینی راحت تر قبول میکنی و باهاشون انس میگیری ولی تا یه غریبه میبینی گریه میکنی و لباتا یه جوری میکنی که من میخوام بخورمت .
وقتی بابایی واست شعر میخونه با دقت گوش میدی و اینقدر دست و پا میزنی و ذوق میکنی که نگوووووووووووووووو........
بعضی وقت ها با صدای مداحی هم گریه میفتی و بغض میکنی .
یه هفته ای میشه که دیگه کاملا موفق شدی شصتتا بخوری . قبلا مشتتا توی دهنت میکردی اما حالا دیگه شصتتا کامل شناختی و ملچ مولوچ میخوری . قربونت برم با این خوردنت .
ناز گل من به راحتی میچرخی و شبها باید یه کم ازت فاصله داشته باشم چون به هوای شصتت که بخوری 180 درجه می تابی .
تلویزیون تماشا کردن را خیلی دوست داری و هر وقت روشن باشه چشم ازش بر نمیداری خوشگل خانومم .
دو سه روزه خیلی سعی میکنی اشیاء را بگیری . وقتی جلوی صورتت میگیریم دستاتا تکون میدی تا بگیری . اونقدر ذوق میکنی که منم ذوق زده میشم . یه وقتایی هم میگیریشون و سریع میبری سمت دهانت .
الهی من فدای این شیرین کاریات بشم نفسم .
خیلی دوست دارم .
محدثه خانوم من خودشا تو دل همه جا کرده بالاخص مادرش(مامان خودم ) که نمیدونی واسش چیکار میکنه . مرتب زنگ میزنه تا صداتا بشنوه . نمیزاره کسی اذیتش بکنه . چند باری هم تو را گذاشتم پیشش و کلی واسش حرف زدی و دلبری کردی که میگه نبرش بزار پیش من بمونه . الهی بمیرم بعضی وقتها که میخوام عکساتا نشونش بودم آهی میکشه و میگه چشمای من که نمیبینه . خدایا دلم براش کباب میشه . الهی من بمیرم فقط تا نیم متریشا میبینه اونم به زور نه واضح . خدایا سایشا از سرمن کم نکن . الهی آمین
راستی این ماه یه کم واسه واکسنت تب کردی و خوبم وزن نگرفته بودی . ظاهر فریبنده ای داری و همه فکر میکنند تپلی هستی اما وزنت 500/5 بود و توی دو ماه 550 گرم وزن اضافه کرده بودی .
قدتم یک سانت اضافه شده بود اما من مطمئنم که اشتباه گرفتند آخه خودم از روی لباسات میفهمم که قدت ماشالااااااااااااااا بلند شده .
در کل از قد و وزنت راضی نبودند و گفتند دو هفته دیگه دوباره بریم بهداشت . الهی مامان به فدات چرا وزن نگرفته بودی . با اینکه غذای کمکی هم میخوری .امیدوارم تا دو هفته ی دیگه بهتر شده باشی گل نازم .
ماهک من واقعا موندم واسه کلیه هات چیکار کنم . این دکتر کلیه هم گفت باید برین واسه عکس رنگی . دارم دیوونه میشم . نمیدونم یکی میگه نبر دوباره ببرش سونو شاید خوب شده باشه یکی میگه ببر واسه عکس تا علت مشکلشا بفهمی . خدایا درموندم خودت کمکم کن . راه حل را جلوی پام بزار . سر دو راهی موندم .
عزیز دلم از دو ماهگیتم روی شکمت سه تا لکه ی سفید به وجود اومده که نمیدونم علتش چیه . دکتر بهداشت گفت تا دو ماه دیگه صبر کن اگه از بین نرفت ببرش متخصص پوست . انشاله که چیزی نباشه . اگه دوستای گلم با این مشکل مواجه شدن ممنون میشم راهنماییم کنند . مرسی فداتون شم .
راستی من و تو امروز تهناییم . بابایی رفته لرستان ماموریت و تا ساعت 10 شبم نمیاد . دوست داشتم امسال که شب نیمه شعبان تو در کنار مایی بریم چراغونیها را ببینیم اما بابا علی نیست . انشاله به سلامتی و جود جود بیاد پیش منو دخملیش .
خدایا هیچ خونه ای را بی مرد نگذار . مواظب همدم بی کسیهای منم باش . به خودتا امام زمان میسپارمش .