محدثه بانو یکی یکدونه ی مامان و بابا،دختر دوست داشتنی مامحدثه بانو یکی یکدونه ی مامان و بابا،دختر دوست داشتنی ما، تا این لحظه: 10 سال و 3 ماه و 6 روز سن داره
عاشقانه های ناب ماعاشقانه های ناب ما، تا این لحظه: 13 سال و 9 ماه و 24 روز سن داره

خاطرات دختر کوچولوی مامان راضی وباباعلی

روزمرگیهای مامان و محدثه جونی

1392/12/7 14:05
نویسنده : مامان راضی
319 بازدید
اشتراک گذاری

سلام محدثه بانوی من . عشق کوچولوی مامان . امروز بعد از چند روز اومدم سراغ وبت تا واست بنویسم از لحظه های ناب داشتنت که من لایق درک اونها نبودم ونیستم گلکم . الان شما در خواب نازی و من اینجا مشغول نوشتن واسه تو که بعدا بخونی . امروز 18 روزه که شما قدم رو چشم من وبابایی گذاشتی اما من مثل همیشه شرمنده ی ناز گلمم . آخه مامان حالش رو به راه نیست البته نفسم خودت میدونی که تقصیر مامانم نیست .این یه امتحانه از جانب خداوند که انشاله مامان قبول بشه و خوب بشه . خیلیا تو بارداری و بعدش اینجوری میشن .  

 

وای که چقدر حرف نگفته دارم باهات خانومی . هر چند همشا در گوشی بهت گفتم اما شما الان فقط میشنوی انشاله بزرگ که بشی میفهمی مامان چیا بهت میگفته .

 

مامان چه کلمه ی قشنگی اما من هنوز لیاقت درک این کلمه را پیدا نکردم . باورم نمیشه که تو الان یه دختر 18 روزه هستی آخه مامان اصلا این روزا را نتونست درک کنه . به لطف خدای مهربون و دعاهای همه یه کم بهترم اما از بعد از ظهر دوباره همون حالتها و فکرها به سراغم میاد . یه وقتایی پر میشم از انرژی و یه وقتایی هم یه دفعه خالی خالی میشم . یعنی بی حوصله میشم و داغون . تحمل همه چیز واسم سخت میشه . از زندگی نا امید میشم . هیچی آرومم نمیکنه حتی پیش تو بودن .

 

 میدونم هیچ کس متوجه حس من نمیشه چون تا کسی این مشکلا پیدا نکنه درکش واسش سخته . انشاله هیچ کس این روزای تلخ تلخ را تجربه نکنه . روزایی که تو میخندیدی و من هیچ حسی بهت نداشتم . گریه میکردی و منم کارم گریه بود که خدایا چرا من سرد شدم و بی احساس ؟؟؟؟؟ در حال حاضر تحت نظر دکتر دارم دارو میخورم و امیدوارم که هر چه زودتر خوب بشم . میدونی خانومم وقتی میگم خوب باور کن واسه خودم نمیگم دلم واسه تو کبابه که از من محبت نبینی از من که اینقدر توی بارداری ازم حرفای عاشقونه ی مادر و دختری را شنیدی . باور کن مامانم دست خودم نیست وقتی اینجوری میشم . افسردگی  خیلی زجر آوره ، واقعا نمیتونی کنترلش کنی .

 

دیگه برم سراغ تو ؛ تو که عزیزترینی از خاطرات با تو بودن بنویسم . هرچند من درکش نکردم اما آرزو دارم روزای خوب زندگی در کنار تو و بابایی را هم درک کنم . 


شما در حال حاضر یه دخمل ناز و دوست داشتنی هستی آروم و بی سر و صدا . البته وقتی گرسنه میشی یه دفعه شروع میکنی به جیغ زدن و گریه کردن  . اینقدر دهانتا اینطرف و اونطرف میکنی تا بتونی منبع شیر را پیدا کنی  . وقتی این کارا میکنی من و بابایی خیلی ذوق میکنیم دخملی شکموی من . اگرم من نباشم که شیر بخوری تا میتونی جیغ میزنی یعنی من نمیتونم شما را تنها بزارم و حتی  دستشویی برم .

 

 

دو شبی بود که بیقراری میکردی یه شب که از ساعت دو تا چهار فقط بالا میاوردی و منا حسابی ترسوندی که گفتند من سردیم شده و شما حالت بد شده . یه شبم که از بس زور زدی سیاه میشدی و من گریم افتاد آخه من و بابایی بی تجربه بودیم و نمیتونستم کاری واست بکنیم . نصفه شب زنگ زدم زن عموت اومد پیشمون تا بفهمه مشکل شما چیه هر چی باشه اون دو تا بچه بزرگ کرده بود که گفت عادیه و ما اون بیچاره را هم از خواب بیدار کردیم البته ترسیده بودیم نفسی من .


 بگذریم روز 16 تولدت برای شما پرونده باز کردیم . وزنت شده بود 4130 که گفتند خوبه . اونجا وقتی کلاهتا برداشتند همه گفتند وای چه موهای نازی داره ، چه چشمایی و من و بابایی هم که میدونی سر عزیز دردونمون خیلی میترسیم شب به شب واست اسپند دود میکنیم که شما چشم نخوری جگر گوشه . روز ششم تولدت نافت افتاد و من قصد دارم دستبند بیمارستان و ناف و یه کم از موهاتا برات یادگاری نگه دارم آخه واقعا موهات مثل مخمل میمونه ناز دخترم .

 

 

 راستی دیروز با بابایی و تو بعد 9 ماه سوار بر موتور رفتیم خونه مادر جون . چقدر کیف داد . دلم واسه روزایی که با موتور همه جا می گشتیم حسابی تنگ شده بود عزیزم . قرار شد تابستون انشاله همش با موتور بریم بیرون .


از مادر بگم که چقدر دوست داره و با اینکه تو نوه ی شانزدهمی خانواده ی منی اما خیلی دوست داره واست شعرای قدیمی میخونه. نمیزاره بچه ها طرفت بیان که نکنه اذیتت کنند . حسابی هواتا داره  . آخه من بچه ی آخر خانوادم و شما هم نوه ی آخر مامان منی محدثه جونی .

 

 خانواده ی بابایی هم که نگو خیلی دوست دارند . در کل شما واسه همه عزیزی عزیزکم . بالاخص واسه من و بابایی .


هر وقت فرصتی پیش بیاد بابایی میاد سراغت و کلی باهات حرف میزنه و باهات بازی میکنه . شما ماشالا هزار ماشالا از همین الان یه کم گردنتا نگه میداری و وقتی بابایی دستتا میگیره سعی میکنی سرتا از روی پشتی بیاری بالا . قربون این حرکاتت بشم که از همین الان دخمل زرنگ و باهوشی هستی خانومی . خیلی دوست داریم محدثه جون جونی من . ارزو دارم لیاقت بزرگ کردن فرشته ی زمینی که شما باشی را داشته باشم عزیزکم .


بمیرم الهی از روز دوم تا حالا مرتب چشمات قی میکنه و من هر وقت بهت شیر میدم باید چشماتا تمیز کنم و شما هم هیچی ممیگی کوچولوی ناز من . انشاله بهتر بشی نفس خانوم طلا . ماه من .

 

راستی دو روز پیش با بابایی و شما رفتیم طلا فروشی تا من واست یه جفت گوشواره بخلم . شما تو ماشین پیش بابایی بودی اما با اینکه تو خونه دو ساعت به دو ساعت بیدار میشی و شیر میخوری اونجا تا من میرفتم توی طلا فروشیها بابایی زنگ میزد بدو گریه افتاد . خلاصه 4-5 بار منا کشوندی سمت ماشین تا بالا خره موفق شدم یه جفت گوشواره بخرم ، موندم خرید عیدمونا چه طوری انجام بدم .


الان هم گریه افتادی و من پوشکتا عوض کردم در حال حاضر هم داری شیر میخوری و منم مینویسم واسه تو فرشته ی ماهم که انشاله یه روز خودت نویسنده ی ما بقی این وبلاگ باشی مامانم .

 

قربون چشمای مثل آهوت برم ماهکم که داری بهم نگاه میکنی . چقدر دوست دارممممممممممممممم یکی یکدونه ی من .


خدایا خیلی میخوامت اگه تو را نداشتم تا به حال مرده بودم . همیشه و همه جا مثل همیشه هوای این بنده ی گنهکارتا داشته باش و هر وقت میدونی به این امتحان پایان بده بهترین خالق دنیا . امید دارم که سر بلند از این امتحان بیرون بیام و قبول بشم .

 

توی زندگیم همیشه با توکل به تو و ائمه از همه ی امتحانات سر بلند بیرون اومدم . انشاله بازم کمکم کنی تا احساس و نشاطما به دست بیارم و به زندگی امیدوار بشم . خدایا شکرت شکرت...


از دوستای گلم ممنون واقعا با نظراتتون آروم میشدم . انشاله بتونم جبران کنم . شرمنده از اینکه دیر جواب نظراتتونا دادم . انشاله که بازم واسه من حقیر دعا کنید . دوستون دارمممممممممم .

 

برم سراغ عکسای دخمل ماهم در این چند روز.....

 

اینجا توی بیمارستانه ساعتهای اول به دنیا اومدن گلم که در آغوش من خوابش برده . چه لحظه ی زیبایی بود . انشاله نصیب همه دوستام بشه .

 

                         

 

                                    مدل های مختلف خوابیدن ناز گل مامان

 

                               

 

                               قربون این انگشتای کوچولوت بشم نفسی من


                           

 

                     

 

                       

                    الهی فدای این ژستت بشم که مثل خودم خوابیدی جگر گوشه


                        

                         

                          به چی داری فکر میکنی تو خواب خانوم خوشجل من ؟؟؟؟

 

                        

 

                   دردت به جونم مامانم با این خواب نازت محدثه ی دوست داشتنی ما


                        

 

     اینجا دیگه چشمای آهوی من بازه و داره نگاه میکنه . فدای این چشمای نازت گلمممممممم


                        

 

             اینجا بغل بابایی مهلبون خوابیدی که بریم مطب دکتر تا مامانی بخیه هاشا بکشه


                        

 

خدایا بازم میگم شکرت . تو بهترینی . به امید روزای خوب و خوش زندگی


خیلی دوستون دارم محدثه خانومی هم شما و هم بابا علی را . 


پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (17)

زهره
7 اسفند 92 20:09
سلام راضیه جان خدا روشکر که بهتری ماشاالله به دختر نازت هر روز میام به وبلاگت سر میزنم تا خبری از حال خودت و دختر نازت بشنوم
مامان راضی
پاسخ
سلام خانومی . ممنون عزیزممممم مرسی که میای سراغمون دوست گلم
mahboob
7 اسفند 92 20:55
azizam aji kheyli naze axsash ma k hanoz ghesmat nashode biam bebinimesh yani chi akhe khodaroshokr ke behtary azizammmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmm che asaye naziiiiiiiiiiiiii dareeeeeeeeeee
مامان راضی
پاسخ
هر وقت دوست دارین تشریف بیارین . قدمتون روی چشم خودش خوشجل تره آجی جونممممممممممم. بیاین ببینیتش خوب دیجهههههههه
نیلوفر جون
7 اسفند 92 23:55
salam azizam khoshehalam halet behtare iishalah zod khob khob mishy ninitonam khily naz azizam shoro baray on va ono baray shoma hefz kone
مامان راضی
پاسخ
مرسی گلممممممممممم انشاله ممنون نیلو جون
مامان آیرا
8 اسفند 92 0:05
ماشااله...داغش نبینی... خیلی خوشحال شدم که دوباره اومدی سراغ وبلاگ
مامان راضی
پاسخ
مرسی عزیزممممممم
pani
8 اسفند 92 11:34
سلام عزیزم خوشحالم که بهتر شدی انشالا هیچی از این افسردگی باقی نمونه عکسای محدثه خیلی نازن از طرف من ماچش کن منم دل تو دلم نیست بهار بیاد تا منم نینی مو بیبینم و محکم ماچش کنم
مامان راضی
پاسخ
سلام گلم ممنون انشاله به سلامتی بغلش کنی
مامانی ساره
8 اسفند 92 12:45
سلام عزیزم انشاءالله که بهتر بهتر بشی خدا رو شکر که تونستی بیای و مطلب جدید بگذاری و ما رو از حال خودت خبردار کنی خیلی نگرانت بودم عزیزم همش به وبلاگت سر میزنم که خبر تازه ای ازت بگیرم مواظب خودت و محدثه جون گلمون باش از طرف منم ببوسش البته لپای کوچولوشو نه چون حساسه دخملمون، دستشو از جانب من ببوس
مامان راضی
پاسخ
سلام ممنون که اینقدر محبت داری به روی چشم عزیزم
mahboob
8 اسفند 92 13:36
taghsire khodete to khodet mara rah nemidi khonatonnnnnnnnnnnn ma delemon mikhad bebinimeshhhhhhhhhhh axash kheyli nazeeeeeeeeeeeeeeeeeeeeee
مامان راضی
پاسخ
فردا می بینمتون آجی جونمممممممم
مامان پرنسس
8 اسفند 92 18:32
سلام خانومی گلم.خدا رو شکر که حالت یکم بهتر شده محدثه نانازی هم روز بروز داره خوشگلتر میشه.خدا حفظش کنه عزیزم.ماشاالله خیلی نازه
مامان راضی
پاسخ
سلااااااااااام خانومی ممنون ، چشمات خوشجل می بینه عزیزم
بیتا
8 اسفند 92 21:25
خیلی براش اسفند دود کن ماشالا وزنش عالیه. این همه عکس نذار چشش کنن
مامان راضی
پاسخ
چشمممممممممممم باشه بیتا جون. ممنون عزیزم
مامان سه قلوها
9 اسفند 92 14:35
سلام عزیییییزم ممنون اومدی گلم مطلبو هنوز نخوندم ، داشتم عکسا رو نیگا می کردم خداااااااا حفظش کنه ایشالااااااااااااااااااا ، خیلی ناز و دوست داشتنیِ عزیزم
مامان راضی
پاسخ
مرسی گلمممممم خواهش میکنم،وظیفه بود
مامان صدیقه
10 اسفند 92 7:29
سلام عزیزم .ماشاله به دختر بامزه و نازت.خیلی خوشحالم که بهتری مواظب محدثه جون باش
مامان راضی
پاسخ
ممنون خانومی به روی چشم عزیزم
مامان صدیقه
10 اسفند 92 7:30
عزیزم شما برای محدثه جون فقط لباسای سایز صفر گرفتی؟ چند دست لباس صفر یا یک لازم میشه به نظرت؟
مامان راضی
پاسخ
3دست سایز صفر حتما احتیاج میشه . سایز یک واسه چهل روز به بعده گلممممم
مامان یه نی نی کوچولو
10 اسفند 92 11:45
ماشالله به این نینی ناز ,خیلی خوشحالم که دوباره مینویسی ,انشالله به همین زودیا روزای سختت تموم میشه گلم
مامان راضی
پاسخ
انشاله ممنون خانومممممممم
مامان اسماء جونی
11 اسفند 92 12:43
سلام مامان راضی جون جونی واقعا شرمنده که اینقدر ازت بی خبر بودم.این مدت اصلا وقت نداشتم .به زور وب اسماء رم آپ میکردم...... مبارک مبارک مبارک واسه این محدثه خیلی خشگل با اون لپاش ماشالله ماشالله بازم براش اسپند دود کن خیلی نازه مخصوصا با اون لباس قرمز خکشلش بمیییییییییرم الهی برات خیییییییییییییییییییییییییییییییییلی سخته من فقط یه بار و فقط برا چند ساعت اینجور شدم.واقعا درد آوره مواظب خودت باش محدثه رو زیاد نگاه کن و از همون لحظه ت لذت ببر تو لحظه و برا همون ثانیه زندگی کن میدونم دیگه از نصیحت حسابی خسته شدی ولی این رو من جواب داد..........فدات بشم انشالله زندگی سه نفره روز به روز قشنگتر بشه
مامان راضی
پاسخ
سلام عزیزم دشمنت شرمنده چشمات قشنگ میبینه گلممممممممممم خدا نکنه ولی واقعا سخته خیلی زجر آوره انشاله واسه شما هم همینطور باشه. زندگی خوب و قشنگگگگگگگگگگ
حبه قند
11 اسفند 92 20:10
سلام عزیزم انشاله هر روز بهتر از روز قبل میشی و از بودن با محدثه خانم لذت میبری تو رو خدا با اون بچه سوار موتور نشو خیلی خطرناکه دختر یه لحظه فکر کن دیگه از این کارها نکنی ها. هزار ماشاله داره روز بروز بزرگ تر و خانوم تر میشه.
مامان راضی
پاسخ
سلام مرسی فداتشم انشاله به روی چشم مجبور بودم دیگه تکرار نمیشه
افسونی
14 اسفند 92 15:33
سلام عزیزم خیلی خوشحال شدم میبینم بهتری همین که میای و مطلب میذاری و عکسای دختر نازتو میذاری معنیش اینه که داری بهتر میشی خوبه که میری خرید هرچی میتونی برو بیرون تو خونه تنها نمون برو خوش باش عید هم داره میاد حال و هوات عوض میشه یه سفر برین با نی نی سخته ولی 2 روزه هم باشه روحیه ادم تازه میشه ببخش ادرسم یادم رفت بذارم این سری گذاشتم
مامان راضی
پاسخ
سلام گلم . ممنون که بهم سر میزنی. انشاله خانومی
مهتاب
15 اسفند 92 16:21
ای جووووووووووووووووووووووووووووووووونم ناز نازی دخملی ای دخملی زلف سیات یه وری جیگر منی چوکولو عشق منی چوکولو
مامان راضی
پاسخ
ملسی خاله جون شما لطف دارین