محدثه بانو یکی یکدونه ی مامان و بابا،دختر دوست داشتنی مامحدثه بانو یکی یکدونه ی مامان و بابا،دختر دوست داشتنی ما، تا این لحظه: 10 سال و 3 ماه و 3 روز سن داره
عاشقانه های ناب ماعاشقانه های ناب ما، تا این لحظه: 13 سال و 9 ماه و 21 روز سن داره

خاطرات دختر کوچولوی مامان راضی وباباعلی

بدترین لحظات زندگی

1392/11/25 19:13
نویسنده : مامان راضی
335 بازدید
اشتراک گذاری

سلام محدثه کوچولوی من  .عشق من نفس من . الان دم اذان صبحه ومن یهویی تصمیم گرفتم واست بنویسم.

 

از بدترین روزای زندگیم از لحظاتی که آرزوی مرگ میکردم . یه سلامم میکنم به تموم دوستای گلم انشاله حالم خوب بشه میام سراغتون . از نظراتتون ممنون . نتونستم بخونم فقط اونا توسط شوهرم تایید شده .

 

اومدم از حالم بنویسم تا شایم آروم بشم این چند روز روزای سخت زندگی منه روزایی که با تموم وجود آرزوی مرگ میکردم . دلم میخواد به همه ی دوستام بگم والتماس کنم که هر کی مشکل منا داره بی دلیل رفتن به دکتر را به تاخیر نندازه من از افسردگی شدید رنج میبرم . شب قبل از زایمان پیش دکتر رفتم و اونم گفت افسردگی خفیف داری و دارو داد.

 

روز بعد از زایمان خوب بودم اما وقتی دوسه ساعتی از اومدنم به خونه گذشت مشکلاتم شروع شد . حوصله ی هیچ کسا و هیچی را نداشتم . به دخملم نگاه میکردم اما با یه حس دیگه کارم فقط گریه و گریه بود . سعی میکردم به خاطر محدثم اروم باشم اما نمیشد این افسردگی لعنتی منا از پا در اورد

 

بهترین لحظات زندگیم تبدیل شده بود به جهنم . روز سوم زایمان حالم خیلی خراب شد اومدم توی اتاقم و تا تونستم گریه کردم . اما اروم نمیشدم...

 

بمیرم الهی بچم گشنش بود ومن با چشمای گریون بهش شیر میدادم وقتی اشکام روی گونه هاش میریخت دلم کباب میشد . دیگه حتی تحمل دیدن اونم نداشتم هیچی آرومم نمیکرد هر کی میومد تو اتاق و یه چیزی میگفت بغلم میکردند اما من همچنان آرزوی مرگ میکردم . دلم میخواست سرما میکوبیدم توی دیوار و راحت میشدم . با گریه های من بقیه هم گریه میکردند از بس همه میگفتند چی شده و هزار تا سوال دیگه یهویی دلم خواست سرما بزنم توی تختم و گفتم تو را خدا راحتم بزارین اما همه دلواپس بودن...

 

کار به جایی کشید که سریع به اورژانس روانپزشکی رفتم . اونجاهم کلی سوال و ... ومن بیتاب تر از قبل . دکتر گفت اگه بخوای بستریت میکنم اما من نمیتونستم از عشق کوچولوم که توی خونه دست بقیه بود دور باشم.  درسته تحملشا نداشتم اما نمیخواستم در کنارش نباشم با رضایت علی راهی خونه شدم . اونشب من تموم ائمه را صدا زدم . هر چی مبتونستم خدا را قسم دادم اما اروم نشدم

 

وقتی رسیدم خونه محدثم صداش توی راهرو پیچیده بود الهی بمیرم برای اولین بار عشق مادری را درک کردم .باورتون نمیشه همین که اونا توی بغلم گرفتم اروم اروم شد اشک همه در اومد . بازم کارم گریه بود . بهش نگاه میکردم و میگفتم مثل همیشه واسه مامان تو دعا کن . میگفتم گل معصوم من مادر لیاقت تورا نداره واقعا ندارم اخه اینقدر بچم مظلوم و صبوره که هیچی نمیگه فقط موقع شیر خوردن بیدار میشه اونم با یه صدای گریه ی کوچولو . الهی من نباشم که بهترین روزای زندگیتا با گریه ی من میگذونی نفس من . نمیدونی وقتی بهت نگاه میکنم و تو میخندی یا با چشمای باز بهم خیره میشی فقط دلم میخواد بمیرم که با گریه های من شیر نخوری ، اونم چه شیری پر از استرس و ناراحتی .

 

با اینکه بابایی هم خیلی سعی داره ارومم کنه اما نمیشه نمیدونی من چه زجری کشیدم فقط به خدا میگفتم خدایا من بارداریم سخت بود اما حالا دارم بیشتر زجر میکشم خودت کمکم کن یا جونما بگیر . هرچی به گلم نگاه میکردم ازش میخواستم به خدا بگه مامانشا شفا بده یا جونشا بگیره اما فایده نداشت . بدترین روزای زندگیمه ومن فقط از خدا میخوا م هیچ کس اینجوری نشه  به همین دلیل میگم اگه افسردگی داشتین توی بارداری درمونا شروع کنید به امید بهتر شدن بعد از اومدن بچه هاتون نباشین.

 

دیروز واسه چند دقیقه خوب بودم اما دوباره دیشب حالم دگرگون شد . به یه حاج اقایی زنگ زدند و اونم توی گوشم چند تا ایه قرآن خوند تا شاید اروم بشم . با اینکه به همه گفتند که سرم شلوغ نباشه و کسی دور و برم نیست اما تحمل هیچی را ندارم .اشتهاما به کلی از دست دادم و هیچی نمیتونم بخورم.

 

الهی بمیرم واسه دو تا عشق زندگیم . بچم یه جور علی عزیزتر از جانمم یه جور با بیتابی های من بیتاب میشه و زجر میکشه فقط این چند روز کارم این بوده که از دوتا ییشون حلالیت بخوام خیلی اذیتشون کردم . الان که دارم مینویسم دختر ماهم در خواب نازه  ومن اینجا در حال نوشتن واشک ریختن .

 

باتمام وجود از خدا میخوام که حرفای منا به نا شکری نگیره و منا خوب کنه . وقتی میگم بارداری سخت مشکلاتم فقط اونایی نیست که توی مطالبم نوشتم انشاله حالم خوب بشه واسه دخترم خصوصی مینویسم که مامان چقدر اذیت شد تا اون الان سالم بغلمونه . از اینکه این چند روز همه بهم میگن به زندگیت فکر کن که خوبه تا آروم بشی بیشتر زجر میکشدم اخه خودم میدونم خدا را شکر شوهر م بهترینه بچم سالمه آرومه ا ما فکرم بهم فرصت نمیده که به اینا فکر کنم.

 

وقتی بچما بغل میکنم وخواهرم میگه تو که خودتا واسه بچه های مردم میکشتی چرا با بچت حرف نمیزنی دوباره دلم کباب میشه واسه مظلومیت محدثم و باز گریه میکنم و میگم مامانا ببخش من لیاقت داشتن تو را ندارم وقتی میبینم بابایی بغلت میکنه و بوست میکنه و دلش واست ضعف میره به حالش غبطه میخورم که چرا حالا من باید ققط واسه تو گریه کنم چرا هیچی آرومم نمیکنه حتی در آغوش گرفتن تو .

 

خدایا بازم میگم تو حلال تموم مشکلاتی خودت به فریادم برس. تو را به تموم ائمه قسم میدم خودت شفام بده به خاطر بچم تنهام نگذار


گل پاک و معصوم من، ماهکم ،دختر ناز و دوست داشتنی من ،محدثه کوچولوی من، جان دلم، من به امید روزای خوش زندگی در کنار تو و بابایی تحمل میکنم و از خدا میخوام کمکم کنه . عاشقتم دوست دارم

 

حلالم کن مامانیییییییییییییی 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (16)

مامان الوچه
25 بهمن 92 22:44
عزیزم اخه چرا اینطوری شدی نمیدونم چی بگم فقط اگه خدا قابل بدونه برات ارامش میخوام عزیزمامیدوارن زود خوب شی و از دیدن نی نی نازت لذت ببری
مامان راضی
پاسخ
مرسی گلم دعام کن مامانی جون
حبه قند
25 بهمن 92 23:02
مامان راضی عزیزم مبارک باشه اومدن محدثه گلت. عزیزم این مشکل افسردگی رو از زمان بارداری داشتی و بعد از زایمان هم همه افسردگیت دارن حالا مال تو سخت تره شده و شدید تر. عزیزم برو دکتر و سعی کن هم مشاوره داشته باشی. انشاله خوب میشی گلم. توکلت به خدا باشه. من خیلی ناراحت شدم که توی این روزها که باید لذت ببری از زندگی و گل دخترت الان ناراحت هستی. برات دعا می کنم عزیزم. بیا و بنویس اگه می تونی آروم بشی.
مامان راضی
پاسخ
ممنون خانومی مرسی گلم که محبت داری
mahboob
26 بهمن 92 11:10
sanam aji gole ishala ba doahaye dostaye gole veblaget zodi khob mishi omid be khoda bekhatere mohadese jon
مامان راضی
پاسخ
انشاله عزیزمممممم
pani
26 بهمن 92 12:26
سلام دوست خوبم واقعا گیج شدم از نوشته هات عمق افسردگی و ناراحتیت رو میفهمم اما به علتش هیچ اشاره ای نداشتی تازه خودتم میدونی که خانواده خوبی داری و ازیاداوری ان توسط دیگران حرصت میگیره سر در نمیارم چرا باید ناراحت باشی اول ریشه ی این غصه رو پیدا کن و نابود کن
مامان راضی
پاسخ
سلام گلم علتش افسردگی تو بارداری و زایمانه که دست خودم نیست خانومی . امیدوارم هیچ وقت این لحظاتا درک نکنی و دچارش نشی عزیزم
مامان آیرا
26 بهمن 92 15:51
راضیه جان عزیز دلم آروم باش تو مهرونترین مادر واسه محدثه ما هستی .. تو اینقدر با لیاقت بودی که خدا یه گل از بهشتش رو امانت داده بهت و خواسته که یکی از بنده هاش رو تو به دنیا بیاری به خودت ببال... ما هممون دوست داریم ... مطمئنم که زود زود حالت خوب میشه منتظرتیم عزیزدلم...
مامان راضی
پاسخ
ممنون خانومی که اینقدر با محبت نوشتی. من و دخملم هم دوستون داریمممممممم
zahra
26 بهمن 92 18:04
سلام به مامان خشگله و نی نی خشنگلکم از احوالات نی نی خوشکلکم،حالش چطوره؟ زندگی تازه و جدید خودت و شوهرت و نی نی چیم مبارک.. به نفس های جدید و کوچیک محدثه فکر کن کتاب زندگیش بسته به نفس های دلته... زیباترین نگاه دلت رو هدیه دلش کن... این دل قشنگت مبارک نگاه دلش باشه... کتاب دلش رو پر از نگاهای قشنگت کن..
مامان راضی
پاسخ
علیک سلام خانومی مرسی گلم ممنون زهرا جون
مطهره
26 بهمن 92 19:23
سلام مامان راضی عزیز،خیلی ناراحت میشم وقتی میخونم که هنوز حالت روبراه نشده،دعا میکنم برات که انشااله هرچه زودتر خوبه خوب بشه و حسابی به محدثه گلی برسی عزیزم
مامان راضی
پاسخ
مرسی گلم انشاله
مامان صدیقه
27 بهمن 92 14:11
عزیزم ایشالا که هرچه زودتر خوب بشی .شاد باش و بخند خدا بهت بهترین هدیه شو داده
مامان راضی
پاسخ
ممنون گلم... انشاله
نیلوفر جون
27 بهمن 92 19:57
عزیزم تنها کسی که میتنه بهت کمک کنه خودتی بخوای میشه
خاله فاطی نی نی
28 بهمن 92 12:45
فقط تنها کاری که از دست من برمیاد دعا کردنه امیدوارم هرچه زودتر خوب بشی تنها خودت میتونی به خودت کمک کنی خوب بشی
زهره
29 بهمن 92 12:16
سلام عزیزم خوبی؟ این افسردگی بعد زایمانه که برای شما شدید شده مامانی حاتما برو دکتر و مشاوره بگیر اگه بتونی یه مسافرت برو با اقا و نینی خوشبگذرون اب و هوای عوض کن مامانی به دخترت فکر کن هزار ماشا الله خدا رو شکر کن ببین چه فرشته ای تو اغوشت گذاشته و خیلی از خانما در حسرت این لحظات تو هستن ببین دخترت ارومه خانمه ببین خدا چه لطفی بهت کرده تمام خوبی هارو ببین بلند شو یا علی بگو به افکارت و شیطون لعنت بفرست که داره افکار بی خود و تو ذهنت میاره یه لحظه به خودت بیا خواهرم دورو برت و نگاه کن به خودتو شوهرت و بچه ات فکر کن به اونا برس به خودت برس حتما یه مسافرت 3نفره برین حال و هواتون و عوض کنین منتظر خبرای خوبی ازت هستم
مامان راضی
پاسخ
سلام زهره جون مرسی خانومی باورت میشه تحمل سفر و بیرون رفتنا ندارم انشاله خوب بشم
افسونی
29 بهمن 92 14:16
عزیزم غصه نخور اینا همش ناشی از تغییرات هورمونی بعد زایمانه عزیزم منم یکی و میشناسم که از شما صد درجه بدتر بود ولی خوب شد عزیزم هر چی میتونی برو بیرون تو خونه نمون برو یه زیارتگاهی جایی خودتو خالی کن سبک میشی منم افسردگی بعد زایمان داشتم ولی یه هفته بیشتر طول نکشید عزیزم سعی کن خودتو بیرون سرگرم کنی ایشالله نوشته های بعدیت رنگ دیگه ای داشته باشه ،شاد باشه مثل وبلاگ دختری گلت
مامان راضی
پاسخ
ممنون خانومی چرا آدرس وبتا نزاشتی بیام سراغت
بیتا
30 بهمن 92 0:54
تبریک مامانی. گلت به دنیا اومد. چه تپلی... خدا برات نگهش داره. عزیزم مواظب خودت باش . همه بعد از زایمان حس تو رو دارن. شاید برای تو یه کم بیشتره. به حرف بقیه اهمیت نده. معمولا همه یادشون میره خودشون هم همین حالو داشتن و برای همین تعجب می کنن که دلیل این گریه ها چیه. منم خیلی می ترسم. برات دعا می کنم. بازم بنویس تا آروم بشی بای
مامان راضی
پاسخ
ممنون بلههههههههه واقعا همینطوره . چشم مینویسم
دوست
1 اسفند 92 4:51
سلام مامان گل . من از طریقی برخوردم به وبلاگ شما . وظیفه انسانی خودم میدونم بهتون بگم که من با کسانی که مثل شما بودن برخورد داشتم چندین مورد. برای حل این مشکل حتمااااا باید به 1 روانپزشک ( روانشناس نه ها) مراجعه کنید . چون افسردگی با این درجه حتما نیازمند دارو هست . حتی اگر به خاااطر مصرف دارو ناچار بشید به فرزندتون شیر ندهید بهتره تا اینکه اون گل کوچوولو 1 مامان افسرده داشته باشه . خودتون به تنهایی هرگز نمیتونید این مشکل رو حل کنید .پس کوتاهی نکنید .بعدها که مشکل حل بشه با خودتون فکر میکنید ای کاش زودتر اقدام کرده بودم .
مامان راضی
پاسخ
ممنون دوست عزیز مراجعه کردم. واقعا راست میگین
مامانی ساره
1 اسفند 92 18:24
عزیزم غصه نخور، این روزها هم طی میشه انشاءالله که هر چه زودتر خوب میشی محدثه جون بهترین مادر دنیا رو داره فقط باید یه کم به مامانی مهلت بده
مامان راضی
پاسخ
مرسی عزیزم انشاله به دعای شما دوستای گلم
مهتاب
15 اسفند 92 16:14
سلام راضیه جونم خوبی عزیزم ببخش که دیر اومدم پیشت الهی بمیرم برات چه روزایی داشتی تو خانومم به خدا از اول پست تا اخرش اشک ریختم دلم اتیش گرفت ایشالا الان که بهتری خدا رو شکرگلم به سلامتی نی نی خوشگلت به دنیا اومد بهت تبریک میگم خدا حفظش کنه ماشالا خیلی نازه فدات بشم خوشگل خانوم مواظب خودت و نی نی باش
مامان راضی
پاسخ
سلام عزیزم مرسی گلم خدا نکنه خانومی. یه کم بهترم . چشمات خوشجل می بینه.به روی چشم خاله ی مهلبون خودم