محدثه بانو یکی یکدونه ی مامان و بابا،دختر دوست داشتنی مامحدثه بانو یکی یکدونه ی مامان و بابا،دختر دوست داشتنی ما، تا این لحظه: 10 سال و 3 ماه و 6 روز سن داره
عاشقانه های ناب ماعاشقانه های ناب ما، تا این لحظه: 13 سال و 9 ماه و 24 روز سن داره

خاطرات دختر کوچولوی مامان راضی وباباعلی

دختر دو ساله ی من به روایت تصویر

1395/2/24 22:35
نویسنده : مامان راضی
305 بازدید
اشتراک گذاری

سلام زندگی مامانی

 

همدم من ماهک من

 

بالاخره طلسم شکسته شدددد و من اومدم از کارات بنویسممممم....

 

هوراااااااجشن

 

اول بگم بعد تدلدت که خدا را شکر به خوبی تموم شد مراسم روضمون در پیش اومد و اونم از یه راه

باورنکردنی جووور شد

 

قربون حضرت زهرا بشم که خودش جورش کرد و مراسم مث سالهای قبل به خوبی تموم شد

 

بعدم من و دختری مشغول خونه تکونی شدیمم

 

عید اومد و من و بابایی شکر خدا سااال 95 را کنار تو دختر گلم شدوع کردیمممم

 

و تا الان خدا را شکر با بد و خوبش گذشته ....

 

شکررررررر

 

 واس تبلدتم با کادوهات تبلت خریدیم از بس گوشی گوشی میکردی ولی دوستش نداری بازم ترجیح

 

میدی گوشی بدیم بهت..

 

تو ایام عید رفتیم سفرررر با خاله ها و ...به کرمانشاه و همدان

 

غار علیصدر بی نظیر بووود

 

تو کار خدا میمونی خیلیییییییی زیبا بووود

 

روز سیزده به در هم صبح رفتیم باغ عمه بابایی و ظهر هم اومدیم پیش مادر و خاله ها

 

در کل زندگی کنار دختر شیرین زبوون من زیباستتتت

 

از خودت بگم که زبون میریزی دلبرانه....

 

همه را میشناسی و به اسم میگی مثلا خاله پاتمه . دایی حسن . خاله زهره . زهرا . مهری و بتول

همه را ادا میکنی

 

یه عکس خانوادگی هم داریم تا میریم خونه مادر هر سی و سه نفر را به اسم نشون میدی و ..

 

دیگه کامل جمله بندی میکنی ... یه وقتایی یه چیزایی میگی که من و بابایی چشمامون باز میمونه یه حرفای بزرگتر از خودت...متفکر

 

شعر هایی که کامل بلدی بخونی ایناست

 

یه توپ دارم قلقلیه.....چشم چشم دو ابروو......اتل متل توتوله.......تاب تاب اباسی......و لالایی مهتاب لالا ....تا اخرش میخونی ....

 

عاشق این شعری مخصوصا گورغابه  لالا را خیلی ناز میگیییی

 

تا ده را کامل میشماری

 

اسم و فامیل و اسم مامان و بابا و اقاجون و خاله و دایی را هم که بلدی

 

حیوانات را بیشترشونا به اسم و صدا کامل میشناسی

 

صلوات را واضح میفرستی و همچنین بسم الله را

قبل خوردن غذا ادا میکنی

 

و امامان را تا امام هفتم بلدی ..... امام پنجم به زبون تو /محمد باقل/ امام ششم/جعفل شادق/ امام هفتم

/موسی تاظم/ بقیه را درست ادا میکنی فدات بشم

 

صداتا یواشکی ضبط کردم یادگاری واست نگه میدارممم شیرین بانوی من

 

فدای دختر شیرینم بشممممم الهی

 

یه کار خیلی قشنگی که یاد گرفتی تا ببینی کسی تو اتاقه در میزنی و میگی اجاازه هست بیاام تا اذن

ورود بگیری قربونت برم

 

 

جدیدا تا بخای جوابمونا ندی یا مسخره بازی در بیاری هر چی بپرسیم میگی هااااااا گاهی هم میگی

بله  و جواب نمیدی بلاااا خانوووم

 

با همه مث یه ادم حسابی سلام و احوالپرسی میکنی و واس همین شیرین زبونیات همه دوست دارن و

این باعث شده بقیه شاکی بشن که چر ا محدثه را بیشتر دوست دارین

 

خووو دخمل من شیرین زبونی میکنه دیگه ...خخخخخ .....

 

قشنگ عروسکاتا واسشون لالایی میخونی و هی میگی دختر قشنگممم بخاب ...حرفای منا بهشون

میگی....

 

اگه خوابت نیاااد دختر خیلی خوبی هستی اما موقع خواب خیلییی غر میزنی هی آسمونا نشون میدی

زمینا نشون میدی و میگی اونجا بغلممممم و این یعنی خواب به چشمات زور میگه و

وقتشه...خخخخخ

 

تازه به منم دستور  میدی هی میگی نخاب .. بیدار باش ... نرو .. نیااا

 

وروجکی شدی که نگوووو

همه کاراتم خودت باید بکنی هی میگی خودممم مثلا جوراباتا و شلوارت خودت میپوشی ...کفشاتم

خودت پا میکنی ...اصلا تا به تا هم نمیپوشی

 

 تا ببینی بچه ها کفشاشونا درست نپوشیدن هی میگی بکن تا به تا پوشیدی...خخخخ

 

ماشالا قشنگ کاراتا انجاام میدی

 

و این یعنی من میتونم واست یه خواهر یا برادر بیارمممم....خخخخ البته حالا نع

 

سه سالت که شددد دست به کار میشممم

 

دوست ندارم تفاوت سنیتون زیاد باشه ....

 

دیگه جونم واست بگه که عاشق حسنایی که کوچیکتر از خودته و دوست داری با کوچیکتر و بزرگتر

 از خودت بازی کنی

 

اصلا با همسن و سالات جووور نیستی

 

یه عادت بد هم که داری تا یه کاری بر میلت نباشه خیلی غر میزنی و گاهی هم وسایل اطرافتا پرت

میکنی

 

الان یهو نمیدونم عروسکت کجا گیر کرده بود که عصبانی شدی و هی خودتا زمین انداختی و تلفنا

پرت کردی

 

مجبور میشم محل نزارمممم تا از سرت بیفته یه کم که بگذره خودت اروم میشی و به بازیت ادامه میدی

 

گاهی هم من عصبانی میشم و حسابی دعوات میکنم و بعدش ناراحت میشم...خدا منا ببخشهغمگین

 

میشینم گریه میکنم ولی چه کنم که صبرم کمه....خدااااا کمکم کنهگریه

 

راستی محدثه مامانی زمین کنار خونه مادر که ارث بود فروش رفت و خدا را شکر خاله بتوول

 خونه دارر شد و ما هم یه تیکه زمین به کمک مادر برداشتیممم

همش از برکت وجود تو و روضه حضرت زهراااست

 

قبل عید کامپیوتر را هم  فروختیم و لپ تاپ خریدیم ..واسه همینم دیر شد بیام سراغ وبلاگت

 

انگار هنوز عادت ندارم به لپ تاپ....

 

محدثه خانومی قراره  اون هفته26 اردیبهشت با خاله سمی و فاطی و ندا بریم مشهد

نمیدونی چقدر دلم واسش لک زده ... دلم یه جای امن میخااد کنار حرم بشینم به گریههه

 

اخ که چه دلممم گرفتههه

 

امروزم نوبت سونو داری عزیزک من

 

به امام رضا گفتم حاجت قلبی منا زودتر بده

اونم شفای دختر کوچولوی منه

 

انشالله به حق امروز که اول ماه شعبانه سونوت خوب باشه و کلیه هات خوب شده باشه

فردام جواب ازمایش و سونو را میبرم پیش دکترت تا نتیجه نهایی را اعلااام کنه

 

 

خدا جونممم خودت کمکم کن

دووووست دااارممممم

بریم سرااغ عکسااای عسل ناااز  مامان

 

دختری من همیشه در حال این ژست

 

 

 

 

کنار رودخانه زاینده روووود

 

 

برف بازی دامنه

 

 

 

فدای چشای خوشگلت بشم الهی

 

 

فرشته از حمام در اومده سوار بر اسبش

 

 

ای جون دلم با خنده هااات

 

 

امان از شیطنتاتون خونه مادررر جووون

 

 

سر مزار اقاجووون

 

 

 

 

دختری تو سفر ایام عید به کرمانشاه

 

 

 

 

 

قلبون دختر نماز خونم بشم الهی

 

 

 

اینم تزیین جدید اتاق خوابت

 

 

 

محدثه کوچولو در جمکرااان

 

 

 

اینم ماه بانوی من با لباسای عیدش

 

 

 

 

 

ماشالله لا حول و لا قوت الا با الله العلی العظیم

 

که هر روز دخترم بزرگتر و خانومتر میشه

مامانی خدا همیشه نگهدارت باشه گلکم

عشق و جون و عمر منی

میخوااامتتتتت

 

 

 

 

 

پسندها (5)

نظرات (3)

گیلدا
25 اردیبهشت 95 22:02
عزیزم خدا شفا بده دختر کوچولومونو از مشهد که برگشتی دیگه مشکلی نداشته باشه ایشالله
مامان علی کوچولو
28 اردیبهشت 95 9:38
ماشالله چقدر بزرگ و خانم شدی دخمل خوشگل ،
مامان راضی
پاسخ
مرسی خاله جوووون
مامان دلسا
24 خرداد 95 15:50
عزیز من این محدثه خانووووم. ماشاله به شیرین زبونیاش
مامان راضی
پاسخ
فدات بشم عزیزم