محدثه بانو یکی یکدونه ی مامان و بابا،دختر دوست داشتنی مامحدثه بانو یکی یکدونه ی مامان و بابا،دختر دوست داشتنی ما، تا این لحظه: 10 سال و 3 ماه و 5 روز سن داره
عاشقانه های ناب ماعاشقانه های ناب ما، تا این لحظه: 13 سال و 9 ماه و 23 روز سن داره

خاطرات دختر کوچولوی مامان راضی وباباعلی

شیرین کاری های جون دلم

1394/5/26 16:34
نویسنده : مامان راضی
522 بازدید
اشتراک گذاری

آرامسلام گل پونه

 

آرامسلام عزیز دردونه

 

آرامسلام یکی یدونه

 

آرامسلام خانوم خونه

 

خجالتبازم میگم ببخش مامانا که دیر میاد سراغ وبت ... امان از دست گوشی

 

اما اومدم با دنیایی از خاطراتت و شیرین کاریات الان تو وروجک من در خواب نازی که تونستم بیام سراغ وبت و الا بیدار بشی که ممیزاری خانومم

 

جونم برات بگه که تو دخمل نازم خیلی اروم ومعصومی اگه توی خونه باشیم کاری به هیچ کس نداری قشنگ

واسه خودت بازی میکنی و وقتی هم خسته بشی یا ببینم غر میزنی میگم محدثه برو بخواب میری رو تختت یا هر

جا پتوتا ببینی و میخوابی

 

البته هنوز موقع خواب شصتتا میخوری و ...

 

عاشق پتوت هستی یعنی بگم تا بغلش نکنی نمیخوابی اشک میریزیا پتوتا میخوای گاهی تو ماشین و خونه

مادرم میگی پتو اما تا خبری ازش نباشه به زور میخوابی

 

 

کلا دختر من خیلیییی خوشخوابه یعنی صب که بیدار میشی بعد صبونه میخوابی تا ظهر بعد نهار و بازیگوشی

دوباره میخوابی تا غروب اما امان از روزی که بیرون باشی و خواب نری خیلی غر میزنی هم دوست داری بخوابی

هم دوست داری با بچه ها بازی کنی

 

غمگینتازگیا خیلی جیغ میزنی  ومن اصلا اهمیتی نمیدم ولی گاهی عصبانیم میکنی حتی بی جهت هم داد میزنی

 

امیدوام این عادت بد زود از سرت بیفته

 

 

عاشق کفشای بزرگترایی تا یه جفت کفش قشنگم ببینی زود پاتا میکنی توش و نمیگی مال کیه ...

 

جشنیک ماه پیش واست یه عالمه لگو و یه کالسکه واس عروسکت و یه گوزن بادی خریدیم  خیلی دوست داری بازی

کنی باهاشون

 

صب به صب بیدار میشی و خودت یه کم با لگوها بازی میکنی بعد میای سراغ من و هی میگی مامان تا بیدار

بشم و بهت شیرخشک بدم

 

غمگینتقریبا از یک سالگی دیگه شیرما نخوردی و شیر خشکی شدی البته خیلی از همون اولم شیر نداشتم

 

 

عاشق میوه ای و موز و هندوانه را خیلی خیلی دوست داری اما چند روزه خیلی بد غذا شدی و من  ناراحتم

 

واست تقریبا هفته ای یه بار گوشت تو شیشه میپزم یه کم بهتر میخوری اما بقیه وقتا گوشت و مرغا تف میکنی

....

 

دیگه اینکه تشت حمامتا بردم تو حیاط و بعضی روزا اب میکنم و اب تنی حسابی میکنی فدات بشم عاشق اب

بازی هستی

 

وقتایی که اهنگ شاد بزاریم با عشوه راه میریا میرقصی و دلبری میکنی و بشکن میزنی و منا عاشقتر میکنی که

به خودم ببالم دختر دارمممممم

 

 

اونم یه دختر ناز و خواستنیجشن

 

 

خدایا شکررررررخندونک

 

غمگینمامان بمیره واسه تو که اگزما داری ...چند وقت بود لکه های سفیدی رو دست و بازوت ایجاد شده بود میترسیدم

لک و پیس باشه 

 

صورتتم سوسک گزیده بود و داغون شده بودی رفتیم متخصص پوست واس گزیدگی پماد داد حالا بهتری ولی هنوز

جاش مونده و بازم میگزن تو را موندم چی کنم  حشره کش میزنم بازم فایده ای نداره تو و منا میگزن اصلا سمت

بابایی نمیرن خون من و تو را دوست داشتن شیرینهخندونک

 

واس لکه هات گفت اگزما و خشکی تو خون تو هست تا ده سالگی  بعد بهتر میشی خیلی بده تا پوستتا میبینم

دلم ریش میشه واست از بس تیکه تیکه خشکه زده

 

 

انتشاله تا ده سالگی طول نکشه و زودتر بهتر بشی نازگلممم

 

 

محبتکلماتی که ادا میکنی اینا هستن البته خیلی وقته میگی اما من فراموش میکردم بنویسم

 

در یکسال و نیمگی :

 

افتاد . دایی . اقادون . ماماندون . عمو . اله (خاله) . منون (معصوم) . پلی (پری ) . اجی . دادا . لیخ (ریخت ) . انیه (هانیه) . بف (پیف کردن ) . پتو . حمام . و ....

 

دیگه اینکه خیلی بد دارو میخوری مامانی . همیشه باید قطره هاتا به زور بدیمت بابایی بغلت میکنه و من میریزم

تو دهنت ..

 

اما دخملی من خیلی قشنگ حرف گوش میده تا بگم بشین و برو و بخواب یا .... به حرفم گوش میدیو میگی

چشم ولی بر عکسش رو وسیله های خودت  و من خیلی حساسی تا کسی دست بزنه از ته وجودت جیغ

میزنی 

 

دوست ندارم این کارتا انشالله که بخشنده باشی همیشه مامانم .

 

از شیرین کاریای دیگت اینکه تا لباس من و بابایی را یه جا ببینی سریع میپوشیو باهاش راه میری خیلی دوست

داری گاهی زیرپوش بابایی را گاهی هم دامن و لباس زیرای منا میپوشی شیرین خانومم

 

چادر سر کردنت که نگو وااای وااای وااای وقتی سرت میکنی ماهه میشی مامانی دلم میخواد درسته قورتت بدم

عزیزممم

 

 

سر سجاده نماز منم مهر بر میداری و الله میکنی نفسی

 

 

وقتی هم کسی بهت بگه دوسم داری سریع میگی بله

 

وای اینقدر ناز ادا میکنی که نگووو جدیدا آره هم میگی

 

هر کی ببینتت اول ازت میپرسه دوسم داری توام سریع میگی بللله وای از دست بلایی تو ...

 

 

 

دیگه اینکه وقتی از پله بالا و پایین میشی و یا میخوای بلند بشی یا علی میگی گلممم انشالله همیشه امام

علی یارت باشه دردونم

 

 

وقتی برات بخونم کی از همه قشنگتره یا زرنگتره زودی میگی من من من

 

دیگه اینکه خیلی توتو را دوست داری مامانجونا به توتو میشناسی یه کتاب توتو دارن همیشه میری پایین میگی

توتو یعنی بیارین ببینم

 

یه مدت که معتاد شده بودی گوشی دستت باشه و توتو را ببینی و صداشا بشنوی اما دیگه دستت نمیدم به

عمم گفتم نشونت نده خانومی من ..

 

 

راستی مامانی امسال هم سر کار رفتنم کنسل شد قرار بود برم ولی پرستار واس نگه داشتن شما جور نشد

امسالم کنسل کردم دلم میخواد به خودم برسم و به تومتنظر

 

 

قصد دارم برم ایروبیک انشالله  ، اخه مدیر مهد هم دو تا بچه کوچیک داشت قرار بود تو یه کلاسا یکی شما سه تا

را نگه داره اما هم کلاسا پر شد هم کسی جور نشد نگهتون داره منم تصمیم گرفتم نرم سر کار تا سال دیگه

......

 

یه مدتی بود تا میخواستی پیف کنی میگفتی بف  و تو مامیت میکردی الانم گاهی میگی میخواستم از جیش

بگیرمت اما دیدم همه میگن بزار دو سال و نیمش تموم بشه بعد بگیر منم فعلا منصرف شدم تا خدا چی بخواد

 

 

کلی از عکسامونا چاپ کردیم محدثه جونم از نوزادی تو تا الانت و از عقد خودمون تا حالا اخه یه وقت از رو کامپیوتر

میپرید حیف بود امروزم یه صد تاشا اماده کردم ببریم واس چاپ

 

 

واسه سالگرد عقدمونم رفتیم رستوران اتشگاه و شما اولین رستورانتا رفتی با یه خاطره جالبمحبت

 

امسال به لطف خدا تو تابستون کلی بارون اومد و اونشبم بارون اومده بود و خیابون پر از اب  شیشه ماشین پایین

بود که یهویی یه ماشین خلاف جهت از ما سبقت  گرفت و تموم بارونا با گل پاشید تو ماشین و توام خیلی

ترسیدی تا اومدم شیشه را بدم بالا یه راننده نفهم دیگه سبقت گرفت و حسابی موش اب کشیده شدیم

 

بازم تو لباس داشتی اما من با نیم تن خیس و پر اب وارد رستوران شدم و خاطره ای شد که نگوووو....

 

عینکراستی واکسن یکسال و نیمگی را هم زدی و خدا را شکر تب انچنانی نداشتی فقط یه کم غر زدی

 

در ضمن الان دخملی من در هجده ماهگی دوازده تا مروارید داره که چهار تاش آسیابهجشن

 

مبارکت باشه گلکمممم

 

یه سفر دو روزم رفتیم چادگان که اونم با وجود تو و بابایی خیلی خوش گذشت

 

محبتراستش مامانی با وجود تو و بابا علی همه زندگیم غرق خوشی اگه تو و  بابایی نباشین من میمیرم دوستون

دااارم خیلیییی و خدا را شاکرم به خاطر وجود شمااااااا

 

 

اینم از خاطراتت طولانی شد ولی می ارزید وقت بزارم که بعد شرمنده دختری نشم

 

دوست دااارم ماه من خیلی بیشتر از خیلیییییی

 

انشالله به زودی میام با کلی عکس

 

 

 

پسندها (5)

نظرات (11)

مامان مهنا
26 مرداد 94 23:21
به به چه دخترشیرین زبونی شده محدثه جوونم و چه لذت بخشه داشتن همچین دهتر بانمک وشیرینی میبوسمت عزیزم
مامان راضی
پاسخ
عزیزمی مرسی گلممم
مامانی ساره
27 مرداد 94 15:16
سلام عزیزم همه ی شیرین کاریهای دختری رو خوندم و کیف کردم. ماشاءالله راستی منتظر عکسهای قشنگ محدثه جون هستم خیلی کاراش شبیه ساره است خدا حفظش کنه
مامان راضی
پاسخ
عزیزمی تو فدای محبتت چشممم
مامان مینا
29 مرداد 94 16:23
ماشالله به دخمل گل وناز و باهوش خداحفظش کنه برات راضی جون.:-)
مامان راضی
پاسخ
فدای تو عزیزممم
مامان حبه قند
30 مرداد 94 2:26
جونمی محدثه جون دختر من رقص بلد نیست دست هم نمیزنه فکر کنم خیلی مذهبی باشه. حدا رو شکر واسکن 18 ماهگی تموم شد من از حالا استرس دارم.
مامان راضی
پاسخ
اخی بهتره مذهبی باشه ایشالا به سلامتی بزنی گلمم
مامان علی کوچولو
2 شهریور 94 14:26
اینقدر خبرای تازه بود که نمیدونم در مورد کدوم بنویسم .امیدوارم همیشه در کنار هم خوش باشید
مامان گیلدا
15 شهریور 94 23:08
ماشالله به دخترمون شیرین بود شیرین تر شده
مامان راضی
پاسخ
فدای تو عزیزکم
مامان شهناز
24 شهریور 94 15:57
محدثه جونی افرین با اینهمه شیرین کاری و حرفایی که بلدی بگی عزیزم منتظر عکساتم هستیم
مامان راضی
پاسخ
ممنون خانومی چشم عکساشم میزارم
نیلوفر جون
16 مهر 94 22:09
قربون محدثه جونم بشم با چشماش دندوناش مبارک باشه دیر داورد ولی تند تند دراور ایشا.. اگزما پوستیشم زود خوب بشه
مامان راضی
پاسخ
فدای محبتت عزیزم انشالله
مامان خانمی
21 مهر 94 21:04
احسنت به محدثه بانوی خانوم و شیرین
مامان راضی
پاسخ
مرسی عزیزم
مامان طیبه
1 آبان 94 17:57
سلام راضیه جون خوبی عزیزم؟؟محدثه گلم چطوره؟؟؟ ماشاالله چه شیرین زبون شده این خوشگل خانوم از طرف من هزارتا ببووووووسش
مامان راضی
پاسخ
فدای محبتت عزیز دلممم خوبه شکررررر دوست داریممممم
خاله فاطی
6 آذر 94 22:39
الهی الهی چشاشوبرم گل خاله خوش به حالت مامان به این خوبی داری خاطراتتو برات مینویسه زحمت میکشه ،خیلی کارای دخترمون ناز شده بخصوص حرف زدنش و شصت خوردنش وپتوبغل کردنش موقع خواب میخای بخوریش فداش بشم